محل تبلیغات شما



چهل حديث از امام حسن عسكري (علیه السلام)

قالَ الاِْمامُ الْعَسْكَري(عليه السلام):

 

1- پرهيز از جدال و شوخي

لا تُمارِ فَيَذْهَبَ بَهاؤُكَ وَ لا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأَ عَلَيْكَ.»:

جدال مكن كه ارزشت ميرود و شوخي مكن كه بر تو دلير شوند.

(تحف العقول ص 486)

 

2- تواضع در نشستن

مَنْ رَضِيَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِكَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتّي يَقُومَ.»:

هر كه به پايين نشستن در مجلس خشنود باشد، پيوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخيزد.

 

3- هلاكت در رياست و افشاگري

دَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمينًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِيَ يَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْي وَ إِيّاكَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّياسَةِ، فَإِنَّهُما يَدْعُوانِ إِلَي الْهَلَكَةِ.»:

آن كه را به راست و چپ رود واگذار! به راستي چوپان، گوسفندانش را به كمتر تلاشي گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش كرده و سخن پراكني كني و در پيرياست باشي، زيرا اين دو، آدمي را به هلاكت ميكشانند.

 

4- گناهي كه بخشوده نشود

مِنَ الذُّنُوبِ الَّتي لا تُغْفَرُ : لَيْتَني لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراكُ فِي النّاسِ أَخْفي مِنْ دَبيبِ الَّنمْلِ عَلَي الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِي اللَّيْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:

از جمله گنـاهاني كـه آمرزيده نشود ايـن است كه [آدمي ] بگويد: اي كاش مرا به غير از اين گناه مؤاخذه نكنند. سپس فرمود: شرك در ميان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سياه در شب تار نهانتر است.

 

5- نزديكتر به اسم اعظم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أَقْرَبُ إِلَي اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَيْنِ إِلي بَياضِها.»:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» به اسم اعظم خدا، از سياهي چشم به سفيدياش نزديكتر است.

 

6- دوستي نيكان و دشمني بدان

حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضيلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَيْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْيٌ عَلَي الْفُجّارِ.»:

دوستي نيكان به نيكان، ثوابست براي نيكان. و دوستي بدان به نيكان، فضيلت است براي نيكان. و دشمني بدان با نيكان، زينت است براي نيكان. و دشمني نيكان با بدان، رسوايي است براي بدان.

 

7- سلام نشانه تواضع

مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلي كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:

از جمله تواضع و فروتني، سلام كردن بر هر كسي است كه بر او ميگذري، و نشستن در پايين مجلس است.

 

8- خنده بيجا

مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْكُ مِنْ غَيْرِ عَجَب.»:

خنده بيجا از ناداني است.

 

9- همسايه بد

مِنَ الْفَواقِرِ الَّتي تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأي حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأي سَيِّئَةً أَفْشاها.»:

از بلاهاي كمرشكن، همسايه اي است كه اگر كردار خوبي را بيند نهانش سازد و اگر كردار بدي را بيند آشكارش نمايد.

 

10- پندي گويا و جامع

أُوصيكُمْ بِتَقْوَي اللّهِ وَ الْوَرَعِ في دينِكُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلي مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلي الله عليه وآله وسلم) صَلُّوا في عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ في دينِهِ وَ صَدَقَ في حَديثِهِ وَ أَدَّي الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ: هذا شيعِيٌ فَيَسُرُّني ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَيْنًا وَ لا تَكُونُوا شَيْنًا، جُرُّوا إِلَيْنا كُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبيح، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.»:

لَناحَقٌّ في كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهيرٌ مِنَ اللّهِ لا يَدَّعيهِ أَحَدٌ غَيْرُنا إِلاّ كَذّابٌ. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَي النَّبِيِّ(صلي الله عليه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلي رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّيْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمْ السَّلامَ.»:

شما را به تقواي الهي و پارسايي در دينتان و تلاش براي خدا و راستگويي و امانتداري درباره كسي كه شما را امين دانسته ـ نيكوكار باشد يا بدكار ـ و طول سجود و حُسنِ همسايگي سفارش ميكنم. محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم)براي همين آمده است. در ميان جماعت هاي آنان نماز بخوانيد و بر سر جنازه آنها حاضر شويد و مريضانشان را عيادت كنيد. و حقوقشان را ادا نماييد، زيرا هر يك از شما چون در دينش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته ميشود: اين يك شيعه است، و اين كارهاست كه مرا خوشحال ميسازد. تقواي الهي داشته باشيد، مايه زينت باشيد نه زشتي، تمام دوستي خود را به سوي ما بكشانيد و همه زشتي را از ما بگردانيد، زيرا هر خوبي كه درباره ما گفته شود ما اهل آنيم و هر بدي درباره ما گفته شود ما از آن به دوريم. در كتاب خدا براي ما حقّي و قرابتي از پيامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدي جز ما مدّعي اين مقام نيست، مگر آن كه دروغ ميگويد. زياد به ياد خدا باشيد و زياد ياد مرگ كنيد و زياد قرآن را تلاوت نماييد و زياد بر پيغمبر(صلي الله عليه وآله وسلم) سلام و تحيّت بفرستيد. زيرا صلوات بر پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ كنيد و شما را به خدا ميسپارم، و سلام بر شما. (بحارالانوار-جلد75-صحفه372باب29) 

 

11- انديشه در كار خدا

لَيْسَتِ الْعِبادَةُ كَثْرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ في أَمْرِ اللّهِ.»:

عبادت كردن به زيادي روزه و نماز نيست، بلكه [حقيقتِ] عبادت، زياد در كار خدا انديشيدن است.

 

(تحف العقول، ص448)

 

 

12- پليدي خشم

أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ.»:

خشم و غضب، كليد هر گونه شرّ و بدي است.

 

13- ويژگي هاي شيعيان

شيعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِيَةُ وَالْفِرْقَةُ اّاكِيَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَي الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَيَفْجُرُ لَهُمْ يَنابيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظْيِ مُجْتَمَعِ النِّيرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:

پيروان ما، گروه هاي نجات يابنده و فرقه هاي پاكي هستند كه حافظان [آيين] مايند، و ايشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمككار ما [هستند]. به زودي چشمه هاي حيات [منجيِ بشريّت] بعد از گدازه توده هاي آتش! پيش از ظهور براي آنان خواهد جوشيد.

 

14- ناآرامي كينه توز 

أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»:

كينه توز ، ناآرامترينِ مردمان است.

 

15- پارساترين مردم

أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَي الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.»:

پارساترين مردم كسي است كه در هنگام شبهه توقّف كند. عابدترين مردم كسي است كه واجبات را انجام دهد. زاهدترين مردم كسي است كه حرام را ترك نمايد. كوشننده ترين مردم كسي است كه گناهان را رها سازد.

(تحف العقول ، ص 489)

 

16- وجود مؤمن

أَلْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَي الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَي الْكافِرِ.»:

مؤمن براي مؤمن ،بركت و بر كافر، اتمام حجّت است.

(تحف العقول، ص489)

 

17- محصول اعمال

إِنَّكُمْ في آجال مَنْقُوصَة وَ أَيّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ يَأْتي بَغْتَةً، مَنْ يَزْرَعْ خَيْرًا يَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرًّا يَحْصِدُ نِدامَةً، لِكُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا يُسْبَقُ بَطيءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا يُدْرِكُ حَريصٌ ما لَمْ يُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِيَ خَيْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِيَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:

شما عمر كاهنده و روزهاي برشمرده اي داريد، و مرگ به ناگهان ميآيد، هر كس تخم خيري بكارد به خوشي بِدْرَوَد، و هر كس تخم شرّي بكارد به پشيماني بِدْرَوَد. هر كه هر چه بكارد همان براي اوست. كُندكار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نيست در نيابد، هر كه به خيري رسد خدايش داده، و هر كه از شرّي رهد خدايش رهانده.

 

- شناخت احمق و حكيم

قَلْبُ الأَحْمَقِ في فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكيمِ في قَلْبِهِ.»:

قلب احمق در دهان او و دهان حكيم در قلب اوست.

 

19- تلاش براي رزق مقدّر

لا يَشْغَلْكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:

رزق و روزيِ ضمانت شده، تو را از كار واجب باز ندارد.

 

20- عزّتِ حقگرايي

ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزيزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَليلٌ إِلاّ عَزَّ.»:

هيچ عزيزي حقّ را رها نكند، مگر آن كه ذليل گردد و هيچ ذليلي به حقّ نياويزد، مگر آن كه عزيز شود.

 

21- دوست نادان

صَديقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:

دوست نادان، مايه رنج است.

 

22- بهترين خصلت

خَصْلَتانِ لَيْسَ فَوْقَهُما شَيْءٌ: أَلاِْيمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»:

دو خصلت است كه بهتر و بالاتر از آنها چيزي نيست:ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.

 

23- نتيجه جسارت بر پدر

جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلي والِدِهِ في صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَي الْعُقُوقِ في كِبَرِهِ.»:

جرأت و دليري فرزند بر پدرش در كوچكي، سبب عاقّ و نيتي پدر در بزرگي ميشود.

 

24- بهتر از حيات و بدتر از مرگ

خَيْرٌ مِنَ الْحَياةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَياةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»:

بهتر از زندگي چيزي است كه چون از دستش دهي، از زندگي بدت آيد، و بدتر از مرگ چيزي است كه چون به سرت آيد مرگ را دوست بداري.

 

25- وابستگي و خواري

ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»:

چه زشت است براي مؤمن، دلبستگي به چيزي كه او را خوار دارد.

 

26- نعمت بلا

ما مِنْ بَلِيَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فيها نِعْمَةٌ تُحيطُ بِها.»:

هيچ بلايي نيست، مگر اين كه در آن از طرف خدا نعمتي است.

 

27- اكرام بدون افراط

لا تُكْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَيْهِ.»:

هيچ كس را طوري اكرام مكن كه بر او سخت گذرد.

 

28- ارزش پند پنهان

مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ.»:

هر كه در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر كه آشكارا برادرش را پند دهد او را كاسته.

 

29- تواضع و فروتني

أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا يُحْسَدُ عَلَيْها.»:

تواضع و فروتني، نعمتي است كه بر آن حسد نبرند.

 

(تحف العقول، ص489)

 

 

30- سختي تربيت نادان

رِياضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ.»:

پرورش دادن نادان و ترك دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.

 

31- شادي بيجا

لَيْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»:

اظهار شادي نزد غمديده، از بيادبي است.

(تحف العقول، ص489)

 

32- جمال ظاهر و باطن

حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»:

صورت نيكو، زيبايي ظاهري است،و عقل نيكو، زيبايي باطني است.

 

33- كليد تمام گناهان

جُعِلَتِ الْخَبائِثُ في بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْكَذِبَ.»:

تمام پليدي ها در خانه اي قرار داده شده و كليد آن دروغگويي است.

 

(بحار الانوار، ج78، ص377)

 

34- چشم پوشي از لغزش و يادآوري احسان

خَيْرُ إِخْوانِكَ مَنْ نَسِيَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَرَ إِحْسانَكَ إِلَيْهِ.»:

بهترين برادران تو كسي است كه خطايت را ناديده گيرد و احسانت را يادآور شود.

 

35- مدح نالايق

مَنْ مَدَحَ غَيْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»:

هر كه نالايقي را ثنا گويد، خود در موضعِ اتّهام قرار گيرد.

 

36- راه دوست يابي

مَنْ كانَ الْورَعُ سَجِيَّتَهُ، وَ الْكَرَمُ طَبيعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ كَثُرَ صَديقُهُ.»:

كسي كه پارسايي خوي او، و بخشندگي طبيعت او، و بردباري خصلت او باشد دوستانش بسيار شوند.

 

37- انس با خدا

مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:

كسي كه با خدا مأنوس باشد، از مردم گريزان گردد. 

(مسند الامام العسكري، ص287)

 

نكته: شايد برخي از خوانندگان برايشان سؤال (شبهه) پيش بيايد كه چه طورممكنه كسي باايمان باشه وازمردم گريزان ، اگراين طوربود پيامبر بايد مردم گريزترين آدم روي زمين مي شد.

 

اين سؤال به طور تفصيل توسط علامه محمودي در كتاب نهج السعادة في مستدرك نهج البلاغة »پاسخ داده شده است. وي در ذيل روايت امام عسكري عليه السلام كه فرمودند منْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:كسي كه با خدا مأنوس باشد، از مردم گريزان گردد. مي گويد: بحث انزوا و دوري و وحشت از مردم، ناظر به مجالس باطل، صرف اوقات در لهو و لعب، غفلت، جهالت و غيبت و كارهاي حرام ديگر است . ايشان كلامي از ابن ميثم بحراني شارح نهج البلاغه در اين باره مي آورد كه سودمند است. نهج السعادة في مستدرك نهج البلاغة ج 8 ص 107

 

38- خرابي مناره ها و كاخ ها

إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصيرِ الَّتي فِي الْمَساجِدِ.»:

هنگامي كه قائم(عليه السلام) قيام كند، دستور به خرابي مناره ها و كاخ هاي مساجد دهد.

 

39- نماز شب، سير شبانه

إِنَّ الْوُصُولَ إِلَي اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ.»:

وصول به خداوند عزّوجلّ، سفري است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد.

(مسند الامام العسكري، ص290)

 

40- ادبي بسنده

كَفاكَ أَدَبًا تَجَنُّبُكَ ما تَكْرَهُ مِنْ غَيْرِكَ.»:

در مقام ادب براي تو همين بس كه آنچه براي ديگران نميپسندي، خود، از آن دوري كني.

(مسند الامام العسكري، ص288)

 

 

 

منبع: كتاب شريف تحف العقول ، ابن شعبه حران، ناشر: جامعه مدرسين ص 486

همچنين كتاب بحارالانوار نيز موجود است


 

گلچین احادیث امام حسن عسگری علیه السلام

No image

21 آذر 1395, 22:56

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

گلچین احادیث امام حسن عسگری علیه السلام

 

ارزش تفکّر:

لیست العبادة کثرة الصیّام والصّلاة، و انّما العبادة کثرة التفکّر فی امر اللّه

 

عبادت به زیاد روزه گرفتن و نماز خواندن نیست؛ بلکه عبادت این است که در امر (مخلوقات) خداوند بسیار تفکّر شود.

 

( تحف العقول، حرّانی، ص 362)

 

کم آسایش ترین مردم:

 

 

أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ

 

 

 

شخص كينه‌اى، كم آسايش‌ترين مردم است.

 

 

 

(تحف العقول، ترجمه حسن زاده، ص 893)

 

جایگاه مؤمن:

المؤمن برکةٌ علی المؤمن و حجّةٌ علی الکافر

 

مؤمن برای مؤمن، برکت است و برای کافر، اتمام حجّت.

 

( تحف العقول، حرّانی، ص 363)

 

چقدر زشت است برای مومن .:

 

ما اقبح بالمؤمن أن ت له رغبة تذلّه

 

چقدر زشت است برای مؤمن که دلبستگی به چیزی داشته باشد که موجب خواری و ذلّت او شود.

 

(تحف العقول، حرّانی، ص 364)

 

بهترین ویژگی ها:

خصلتان لیس فوقهما شیء: الایمان باللّه و نفع الأخوان

 

چیزی بالاتر از دو خصلت ایمان به خداوند و رساندن سود به برادران نیست.

 

(تحف العقول، حرّانی، ص 363)

 

شرک چیست؟

الاشراک فی النّاس، أخفی من دبیب النّمل علی المسح الأسود فی اللّیلة المظلمة

 

شرک ورزیدن در میان مردم، از حرکت مورچه (که بسیار آرام و نامحسوس است) در شب تاریک بر روپوش سیاه، نهان تر است.

 

(تحف العقول، ص 361؛ کشف الغمّه، ص 420)

 

نعمتی که مورد حسد واقع نمی شود:

 

اَلتَّواضِعُ نِعْمَةٌ لایُحْسَدُ عَلَیْه

 

تواضع، نعمتی است که کسی بر آن رشک نمی ورزد.

 

(تحف العقول، ص 363)

 

جایگاه تواضع:

من تواضع فی الدّنیا لإخوانه فهو عنداللّه من الصّدّیقین و من شیعة علیّ بن ابیطالب علیه السلام حقّاً

 

کسی که در دنیا نسبت به برادرانش متواضع باشد، نزد خداوند از صدّیقین به شمار می رود و او از شیعیان واقعی علی بن ابیطالب علیه السلام است.

 

(احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 267)

 

از مصادیق تواضع:

مِنَ التّواضع، السّلام علی کلّ مَنْ تمرّ به و الجلوس دون شرف المجلس

 

سلام کردن بر هرکسی که از پیش او می گذری و نشستن در جایی که بالای مجلس نیست، از تواضع و فروتنی است.

 

(تحف العقول، ص 362)

 

پرهيز از جدال و شوخى:

لا تُمارِ فَيَذْهَبَ بَهاؤُكَ وَ لا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأَ عَلَيْكَ

 

جدال مكن كه ارزشت می رود و شوخى مكن كه بر تو دلير شوند.

 

(تحف العقول، ص 486)

 

نزديكتر به اسم اعظم:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللّهِ الاْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَيْنِ إِلى بَياضِها

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌ به اسم اعظم خدا، نزديكتر از سياهى چشم به سفيدى آن است.

 

(تحف العقول، ترجمه حسن زاده، ص 889)

 

همسايه بد:

مِنَ الْفَواقِرِ الَّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأى حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأى سَيِّئَةً أَفْشاها

 

يكى از بلاهاى كمرشكن همسايه‌اى است كه چون خوبى بيند پنهانش سازد و چون بدى بيند فاشش نمايد.

 

(تحف العقول، ترجمه حسن زاده، ص 891)

 

کلید هر بدی:

أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ

 

خشم كليد هر بدى است.

 

(تحف العقول، ترجمه حسن زاده، ص 893)


برخی انتظارات امام حسن عسکری ( علیه السلام) از شیعیان

9

زهراست درخت و باغبان شد پدرش

نازم به امام عسکری آنکه به حسن

مهدی پدر جهانیان شد پسرش

امام حسن عسکری (ع) یازدهمین امام شیعیان، در روز جمعه هشتم ربیع الثانی، سال 232 ه . ق (1) در مدینه منوره دیده به جهان گشود، (2) و عالم را با نور جمال خویش روشن نمود . پدر بزرگوار آن حضرت، امام هادی (ع) و مادرش بانویی پارسا و شایسته است که از او به نامهای حدیثه » ، سلیل » و سوسن » یاد شده است . این بانوی گرامی از ن نیکوکار و دارای بینش اسلامی بوده در فضیلت او همین بس است که پس از شهادت امام حسن عسکری ( علیه السلام) پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن دوره بحرانی و پراضطراب به شمار می رفت . (3)

مدت امامت امام حسن عسکری ( علیه السلام) شش سال، و با سه نفر از خلفای عباسی که هر یک از دیگری ستمگرتر بودند، معاصر بود: المعتز بالله - المهتدی بالله - و المعتمد بالله .

امامت حضرت از سال 254 شروع شد و در 260 ه . ق با شهادت آن حضرت پایان یافت . به مناسبت سالروز ولادت آن امام همام، در این مجال نگاهی داریم به برخی انتظارات حضرت » از شیعیان خویش، امید که ره توشته ای باشد برای همه آنهایی که بر خط امامت و ولایت سیر می کنند .

شیعه از دیدگاه امام حسن عسکری ( علیه السلام)

از دیدگاه امام یازدهم هر کس که بنام شیعه خوانده شود ولی اوصاف و ویژگیهای یک شیعه حقیقی و واقعی را دارا نباشد، شیعه شمرده نمی شود . شیعه واقعی کسانی هستند که همچون رهبران دینی خویش در نهضت خدمت رسانی به مردم و برادران دینی خویش فعال و کوشا باشند و به دستورات و نواهی الهی پای بند باشند چنان که حضرت عسکری در کلام زیبا و دلنشین خود درباره تعریف شیعه می فرماید: شیعة علی هم الذین یؤثرون اخوانهم علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة و هم الذین لایراهم الله حیث نهاهم و لا یفقدهم حیث امرهم، و شیعة علی هم الذین یقتدون بعلی فی اکرام اخوانهم المؤمنین  (4) ; پیروان و شیعیان علی ( علیه السلام) کسانی هستند که برادران (دینی) خود را بر خویش مقدم می دارند گرچه خودشان نیازمند باشند و شیعیان علی ( علیه السلام) کسانی هستند که از آن چه خداوند نهی کرده دوری می کنند و به آنچه امر نموده عمل می کنند و آنان در تکریم و احترام برادران مؤمن خود به علی ( علیه السلام) اقتدا می نمایند و در جای دیگر درباره نشانه های شیعیان فرمود: علامات المؤمنین خمس صلاة الاحدی و الخمسین و زیارة الاربعین و التختم فی الیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم  (5) ، نشانه های مؤمنان (شیعیان) پنچ چیز است: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در هر روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت نافله) زیارت اربعین امام حسین ( علیه السلام) داشتن انگشتر در دست راست، و ساییدن پیشانی به خاک و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم (در نمازها) .

انتظارات امام عسکری ( علیه السلام) از شیعیان

انتظارات و توقعات امام حسن عسکری ( علیه السلام) به عنوان آخرین امامی که در جامعه حضور عینی داشته، و بعد از او غیبت صغری و کبرا فرزندش مهدی موعود ( علیه السلام) آغاز می گردد و برای مدت مدیدی مردم و جامعه از درک حضور او محروم خواهند بود قابل اهمیت و دقت است، و می تواند رهنمودهای گرانبها و ارزشمندی باشد برای دوران غربت تشیع و دورانی که غبار غم هجرت مولا و محبوبشان بر دلها و پیشانی آنها سایه افکنده است، اینک به گوشه هایی از انتظارات حضرتش می پردازیم .

1 - اندیشه و تفکر

اساس تمام پیشرفتهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ، اندیشه و تفکر از یک طرف، و سعی و تلاش و عمل از طرف دیگر بوده است . اگر بشر قرن بیستم و بیست و یکم از نظر صنعتی و تکنولوژی به موفقیتهای چشمگیری دست یافته، بر اثر اندیشه و تلاش بوده است; چنان که پیشرفتهای معنوی جوامع و افراد نیز بر اثر بهره وری از توان عقل و تفکر و قدرت عمل و تلاش بوده است . پیامبران، امامان و بندگان صالح الهی همگی اهل فکر و تعقل بوده اند، در منزلت ابوذر امام صادق ( علیه السلام) فرمود: بیش ترین عبادت اباذر که رحمت خدا بر او باد، اندیشه و عبرت اندوزی بود (6) »

قرآن این کتاب الهی و آسمانی برای اندیشه و تفکر، ارزش والا و حیاتی قائل است و زیباترین و رساترین سخنان را درباره ارزش دانش و تعقل، و دقت و تفقه بیان نموده است در قرآن بیش از هزار بار کلمه علم » و مشتقات آن که نشانه باروری اندیشه است تکرار شده و افزون بر 17 آیه به طور صریح انسان را دعوت به تفکر نموده، بیش از 10 آیه با کلمه انظروا; دقت کنید» شروع شده است . بیش از پنجاه مورد کلمه عقل و مشتقات آن به کار رفته است و در چهار آیه نیز قاطعانه به تدبر در قرآن امر شده است . (7)

و همچنین از کلمه فقه و تفقه و امثال آن بهره جسته است . (8)

با توجه به این اهمیت اندیشه و تفکر است که امام حسن عسکری ( علیه السلام) از شیعیان خویش انتظار دارد، که اهل اندیشه و تفکر باشند . لذا فرمود: علیکم بالفکر فانه حیاة قلب البصیر و مفاتیح ابواب الحکمة ; بر شما باد به اندیشیدن! پس به حقیقت، تفکر موجب حیات و زندگی دل آگاه و کلیدهای دربهای حکمت است . (9)

انسانهایی که با عقل اندیشه نکنند و با چشم جانشان در دیدن حقایق دقت بخرج ندهند در روز قیامت نابینا محشور می شوند .

امام حسن عسکری ( علیه السلام) این حقیقت را با گوشزد کردن آیه ای از قرآن برای اسحاق بن اسماعیل نیشابوری در طی نامه ای چنین بیان می کند: ای اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آن هایی که مورد رحمت الهی قرار گرفته و همچون تو دارای بصیرت خدا دادی می باشند، نعمت خویش را تمام کرده است . پس به یقین بدان ای اسحاق که هرکس از دنیا نابینا بیرون رود، در آخرت هم نابینا و گمراه خواهد بود . ای اسحاق! چشمها نابینا نمی شوند، بلکه دلهایی که در سینه ها هستند نابینا می شوند . (بر اثر اندیشه نکردن) و این سخن خداوند در کتاب متقن خویش است آنجا که از زبان انسان ستم پیشه بیان می کند (10): پروردگارا چرا مرا نابینا محشور نمودی با این که دارای چشم بودیم؟ (خداوند در جواب) می فرماید: همان گونه که آیات ما برای تو آمد و تو آنها را فراموش کردی، امروز نیز تو فراموش خواهی شد . (11) »

گاه امام حسن عسکری با گوشزد این خطر که عده ای در جامعه عبادت را منحصر در انجام نماز و خواندن نمازهای مستحبی و گرفتن روزه های واجب و مستحب می دانند، بدون آنکه در رمز و راز آن اندیشه کنند و یا در زمان و اوضاع آن تعقل نمایند، جایگاه ویژه اندیشه و تفکر را این گونه بیان می فرماید: لیست العبادة کثرة الصیام و الصلوة و انما العبادة کثرة التفکر فی امر الله  (12) ; عبادت به بسیاری نماز و روزه نیست، همانا عبادت تفکر بسیار در امر خداوند است » .

2 - ایمان گرائی و سود رسانی:

فکر و اندیشه، و یا تامل و تدبر آن گاه ارزش حقیقی و عینی خویش را نشان می دهد که منجر به ایمان و عمل و تلاش شود وگرنه تفکری که بدنبالش ایمان و عمل نباشد مطلوب و کارساز نیست . به همین جهت آن حضرت تاکید فرمود که شیعیان به دو خصلت توجه داشته باشند خصلتان لیس فوقهما شی ء الایمان بالله، و نفع الاخوان  (13) ; دو خصلت است که برتر از آن چیزی نیست، ایمان به خداوند و فایده رساندن به برادران (دینی)» .

3 - به یاد خدا و قیامت بودن

ایمان برگرفته از اندیشه بدنبال خود عمل و یاد خدا و همچنین انجام عبادت را در پی دارد، به همین جهت یکی دیگر از انتظارات حضرت عسکری ( علیه السلام) از شیعیان این است که خداوند و قیامت و رسول را فراموش نکنند . چنان که فرمود: اکثروا ذکر الله و ذکر الموت و تلاوة القرآن و الصلاة علی النبی; زیاد به یاد خداو مرگ باشید و همواره قرآن بخوانید و بر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) (و آل او) درود بفرستید . (14)

و هوشمندترین و زیرکترین افراد کسی است که به یاد بعد از مرگ باشد و وجدان خویش را برای رسیدگی به اعمال قاضی قرار دهد . (15)

4 - حسابرسی اعمال و پاسخگویی وجدان

انتظار دیگری که امام حسن ( علیه السلام) از شیعیان دارد، رسیدگی به اعمال و داشتن محاسبه در هر شبانه روز، و پاسخگویی وجدان اخلاقی است .

لازم است انسان در ابتدای هر روز نسبت به اعمال نیک و دوری از گناه با خود مشارطه » و قرار دادی داشته باشد، و در طول روز مواظبت و مراقبه » داشته باشد . و در پایان روز محاسبه » و حسابرسی، و پاسخگویی به وجدان درونی خویش .

آنهایی هم که مسئولیت های اجتماعی دارند، در مقابل مردم و جامعه مسئولند که باید پاسخگو باشند، علاوه بر این در مقابل خداوند متعال، پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) و وجدان خویش نیز باید پاسخگو باشند .

ممکن است عده ای زرنگی را در آن بدانند که از حسابرسی، و پاسخگویی فرار کنند و به نوعی طفره روند، ولی باید بدانند که هرگز چنین رفتاری هوشمندی و زرنگی بحساب نمی آید، در همین زمینه است که حضرت عسکری ( علیه السلام) خردمندانه می فرماید: اکیس الکیسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت  (16) ; زیرکترین زیرکان (و هوشمندترین افراد) کسی است که به حساب نفس خویش پردازد (و پاسخگوی خدا و وجدان خویش باشد) و برای پس از مرگ خویش تلاش نماید» .

5 - تقوا و پاکی راستی و امانتداری

از مهم ترین و بارزترین ویژگی های مورد انتظار برای شیعیان و مؤمنان دو صفت نفسانی تقوا و ورع است که انسان را در مقابل انجام گناه و دوری از محرمات حفظ و تقویت می کند، و در کنار آن دو، دو صفت والای امانتداری و راستگویی است که آنچنان اهمیت دارد که اساس نظم و انسجام و آرامش هر جامعه ای را می توان با تقویت و ترویج این اوصاف در میان افراد جامعه پی ریزی نمود و مشکلات را حل و سعادت جوامع را تضمین نمود . امام حسن عسکری ( علیه السلام) با تاکید بر اوصاف فوق و برخی اوصاف دیگر خطاب به شیعیان خود می فرماید: اوصیکم بتقوی الله و الورع فی دینکم والاجتهاد لله و صدق الحدیث و اداء الامانة الی من ائتمنکم من بر اوفاجر و طول السجود و حسن الجوار فبهذا جاء محمد (ص) صلوا فی عشایرهم و اشهدوا جنائزهم وعودوا مرضاهم، و ادوا حقوقهم، فان الرجل منکم اذا ورع فی دینه و صدق فی حدیثه و ادی الامانة و حسن خلقه مع الناس قیل هذا شیعی فیسرنی ذلک; <SUP> (17) شما را سفارش می کنم به تقوای الهی و ورع در دین خود و کوشش در راه خدا، راستگویی و رد امانت به هرکه به شما امانت سپرد - خوب یا بد - و طولانی بودن سجده و خوب همسایه داری; چرا که محمد (ص) برای این ها آمده است . در گروههای آنها (مخالفان) نماز بخوانید (یعنی در نماز جماعت شرکت کنید) و در تشییع جنازه آنها حضور داشته باشید و بیمارانشان را عیادت، و حقوق آنان را ادا نمایید، زیرا اگر مردی (و فردی) از شما در دین خود ورع داشت و در سخنش راست گفت و امانت را رد کرد و اخلاقش با مردم خوب بود گفته می شود این شیعه است . پس من از این (گفته) شادمان می شوم .»

و در جای دیگر فرمود: المؤمن برکة علی المؤمن و حجة علی الکافر  () ; مؤمن (و شیعه) برکتی برای مؤمن و (اتمام) حجتی برای کافر است .

6 - جزء بهترین ها باشید نه بدترین ها

آن امام همام گاه به بیان افراد نمونه و برتر و همین طور افراد بدتر غیر مستقیم انتظار خویش را از شیعیان ابراز می دارد که جزء بهترین ها باشید، و آنان را این گونه معرفی می نماید: اورع الناس من وقف عند الشبهة، اعبد الناس من اقام علی

الفرائض، ازهد الناس من ترک الحرام، اشد الناس اجتهادا من ترک الذنوب (19) ; پارساترین مردم کسی است که در شبهات توقف کند، عابدترین مردم کسی است که واجبات را به جا آورد، زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری کند و کوشاترین مردم کسی است که گناهان را ترک کند .»

در مقابل بدترین ها را نیز معرفی می کند تاشیعیان آگاهانه یا ناآگاهانه جزء آن افراد قرار نگیرند، در حدیثی آن حضرت فرمود: بئس العبد، عبد ی ذا وجهین وذالسانین یطری اخاه شاهدا و یاکله غائبا، ان اعطی حسده و ان ابتلی خانه (20) ; بدترین بندگان بنده ای است که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در حضور برادرش او را می ستاید و پشت سر، او را می خورد (و غیبتش را گوید) . اگر به او چیزی عطا شود، حسد می ورزد و اگر گرفتار گردد، به او خیانت می کند .»

7 - عزت نفس و دوری از ذلت

انسان به عزت نفس و تکریم شخصیت بیش از همه چیز نیازمند است انسان می تواند رنج گرسنگی و تشنگی را تحمل کند و با فقر و نداری بسازد اما تحقیر شخصیت و آزردگی روح و روان و پایمال شدن عزت انسان بسادگی قابل رفع و جبران نیست، ممکن است تا پایان عمر انسان را آزار دهد، خداوند عزیز انسان را عزیز آفریده و هرگز به او اجازه تحقیر دیگران و یا شخصیت خودش را نداده . امام صادق ( علیه السلام) فرمود: خداوند تمام امور مؤمن را به خود او واگذار نموده، ولی به او واگذار نکرده است (و اجازه نداده) که ذلیل باشد آیا سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند، پس مؤمن همیشه عزیز است و ذلیل نمی باشد» (21)

به همین جهت یکی از انتظارات مهم حضرت عسکری ( علیه السلام) در دوران غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این است که شیعیان عزیز و با عزت باشند و هرگز خود را ذلیل نکنند، در یکجا فرمود: ما اقبح بالمؤمن ان ت له رغبة تذله; <SUP> (22) چه زشت است برای مؤمن (و شیعه) دل بستن به چیزی که وی را خوار می سازد» .

و در جای دیگر دلسوزانه نصیحت نمود که: لا تمار فیذهب بهاؤک و لا تمازح فیحقر علیک; جدال و کشمکش مکن زیرا ارزش و شخصیت تو را از بین می برد (و موجب خواری انسان می شود) و شوخی (بیش از حد) مکن تا مردم به تو جرات جسارت پیدا نکنند .»(23)

و گاه راهکارهای رسیدن به عزت و دوری از ذلت را به شیعیان ارائه می دهد و قاطعانه می فرماید: ما ترک الحق عزیز الا ذل و لا اخذ به ذلیل الا عز;هیچ عزیزی حق را رها نکرد مگر آنکه خوار و ذلیل شد، و هیچ ذلیل و خواری به حق عمل نکرد مگر آن که عزیز گردید» (24)

8 - افتخار ما باشید نه باعث سرشکستگی ما

یکی دیگر از مهمترین انتظارات امامان مخصوصا امام حسن عسکری ( علیه السلام) از شیعیان این است که از نظر رفتاری و اخلاقی به گونه ای رفتار کنند که در بین جامعه بشری عموما و در بین مسلمانان خصوصا الگو و نمونه باشند تا آنجا که مردم بگویند این ها شیعیان علی ( علیه السلام) و امامان معصوم هستند، و این ها تربیت یافتگان مکتب اهل بیت می باشند .

به همین جهت حضرت عسکری عاجزانه درخواست می فرماید: اتقوا الله و وا زینا ولا تو شینا، جروا الینا کل مودة، و ادفعوا عنا کل قبیح، فانه ما قیل فینا من حسن فنحن اهله و ما قیل فینا من سوء فما نحن کذلک . (25) از خدا پروا نمایید و زینت (و مایه سرافرازی ما) باشید نه مایه ملامت (و سرافکندگی) همه دوستی ها را به سوی ما جذب کنید و هر زشتی را از ما دور نمایید; زیرا هر خوبی که در حق ما گفته آید ما شایستگی آن را داریم و هر بدی که درباره ما بر زبان برآید ما چنان نیستیم . (چرا که) خداوند ما را پاک شمرده و هیچ کس غیر از ما نمی تواند ادعای چنین مقامی را نماید مگر این که دروغ پرداز باشد .»

9 - از ریاست طلبی پرهیز کنید

از صفاتی که سخت گمراه کننده و خطرناک است مقام خواهی ها و ریاست طلبی ها است، بر کسی پوشیده نیست که ریاست طلبی ها چه ضربات شکننده ای بر پیکر اسلام وارد نموده و همین ریاست طلبی بود که خلافت را از مسیر اصلی خویش خارج نموده و پیش آمد آنچه که پیش آمد، و این فریاد فاطمه (سلام الله علیها) است از دست ریاست طلبی گروهی که خلافت را غصب نمودند، آنجا که فرمود: اما (افسوس) کسی را مقدم داشتند که خداوند او را کنار زده بود و کسی را کنار زدند که خداوند او را مقدم داشت، تا آنجا که ره آورد بعثت را انکار کردند و به بدعت ها روی آوردند، آن ها هوا پرستی و شهوت (و ریاست طلبی) را برگزیدند و بر اساس رای و نظر شخصی عمل کردند هلاک و نابودی بر آنان باد، آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود: پروردگار تو آنچه را که می خواهد خلق می کند و هرچه را بخواهد اختیار می کند و برای آنان اختیاری نیست . (26)» .

افسوس (که سران سقیفه) آرزوها (و ریاست طلبی های) خود را در دنیا تحقق بخشیدند و از آینده غافل ماندند، خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند . (27) »

و امروز در جامعه خود نیز شاهد ریاست طلبی ها و مقام خواهی ها هستیم . خدا می داند که چه بودجه های کلانی در راه رسیدن به ریاست خرج شده و می شود . و از چه وسیله هایی که برای رسیدن به مقام استفاده شده است و می شود . عده ای برای رسیدن به مقام از آزادی های خلاف قانون و نامشروع نیز پشتیبانی کردند، و عده ای نیز برای رسیدن به ریاست از تخریب دیگران بهره جسته و یا اسلام و ارزشهای اسلامی را سپر ریاست طلبی های خویش قرار دادند و .

شرح این هجران و این خون جگر

این زمان بگذار تا وقت دگر

امام حسن عسکری ( علیه السلام) با توجه به این خطرها است که دردمندانه می فرماید: ایاک و الاذاعة و طلب الریاسة فانهما یدعوان الی الهلکة; از افشای اسرار (ما اهلبیت ( علیهم السلام) و ریاست خواهی دوری کن که این دو مایه هلاک و نابودی است .» (28)

10 - استواری بر دین و ولایت در دوران غیبت

آخرین انتظاری که در این سطور بدان اشاره می شود، انتظار حضرت عسکری ( علیه السلام) از شیعیان خویش است در دوران غیبت کبرای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چرا که یکی از دورانهای بسیار سخت و طاقت فرسا که صبر و استواری فراوانی می طلبد همین دوره است، انتظار آن حضرت این است که مردم و شیعیان دوران غیبت را تحمل کنند و از خود بردباری و استقامت بخرج دهند، و بر دین الهی و امامت و ولایت ثابت و استوار بمانند، و دائما برای ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا نمایند، چرا که و الله لیغیبن غیبة لاینجوا فیها من الهلکة الا من ثبته الله عز و جل بامامته و وفقه للدعاء بتعجیل فرجه; به خدا سوگند (حضرت مهدی) غیبت طولانی خواهد داشت که نجات پیدا نکند در آن دوران مگر کسانی که خداوند عزیز و جلیل بر قائل بودن (و اعتقاد) به امامت او استوارش نگهدارد، و توفیق دهد که برای فرج آن حضرت دعا نماید (29) » ، سخن را با اشعاری به یاد آن سفر کرده به پایان می بریم:

فکر بلبل همه این است که گل شد یارش

گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

ای که از کوچه معشوقه ما می گذری

با خبر باش که سر می شکند دیوارش

اگر از وسوسه نفس و هوا دور شوی

به یقین ره ببری در حرم اسرارش

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

هرکجا هست خدایا به سلامت دارش

پی نوشت ها: -

1 . مسعودی و علی بن عیسی اربلی تولد حضرت را در سال 231 ق دانسته اند .

2 . اصول کافی، ج 1، ص 503 .

3 . شیخ عباس قمی، الانوار البهیة، ص 151 .

4 . محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 5، ص 231 .

5 . بحارالانوار، ج 95، ص 348 و مصباح المتهجد، ص 787، روضة الواعظین، ج 1، ص 195 .

6 . بحارالانوار، ج 22، ص 431 .

7 . سوره نحل، آیه 44; سوره آل عمران، آیه 191 و سوره نحل، آیه 69 .

8 . آمار استخراج شده بر اساس اطلاعات کتاب المعجم المفهرس » محمد فؤاد عبدالباقی (دارالحدیث القاهره) می باشد .

9 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 8، ص 115 و الحکم ااهرة، ج 1، ص 19 .

10 . علی بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 513 و 514 .

11 . سوره طه، آیه 126 .

12 . بحارالانوار، ج 71، ص 322، وسائل الشیعه، ج 11، ص 153 ; اصول کافی، ج 2 ص 55 و تحف العقول، ص 5، حدیث 13 .

13 . تحف العقول، ص 5، حدیث 14 .

14 . همان، ص 487 .

15 . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 98 .

16 . همان .

17 . همان، ج 8، ص 389، حدیث 2 و تحف العقول، ص 5، حدیث 12 و میزان الحکمه، ج 10، ص 491 .

. تحف العقول، ص 519، حدیث 20 و درچاپ انتشارات آل علی (ع) ص 892، روایت 20 .

19 . همان، ص 519 ح ، و انوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص 3 .

20 . تحف العقول (همان) ص 5، ح 14 و در چاب انتشارات آل علی (ع)، ص 892 روایت 14 .

21 . میران الحکمه، ج 5، ص 1957 .

22 . تحف العقول، ص 520 .

23 . بحارلانوار، ج 75، ص 371، میزان الحکمه، ج 9، ص 135 .

24 . تحف العقول، ص 520 و در چاپ انتشارات آل علی (ع)، ص 894، روایت 35 .

25 . همان، ص 5 و در چاپ آل علی (ع)، ص 890، روایت 12 .

26 . سوره قصص، آیه 68 .

27 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار (بیروت، داراحیاء التراث)، ج 36، ص 353 و ر - ک احقاق الحق ج 21، ص 26 .

28 . تحف العقول (انتشارات آل علی (ع)) ص 888، روایت 4 .

29 . شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 384 .


برخی انتظارات امام حسن عسکری ( علیه السلام) از شیعیان

9

زهراست درخت و باغبان شد پدرش

 

نازم به امام عسکری آنکه به حسن

 

مهدی پدر جهانیان شد پسرش

 

امام حسن عسکری (ع) یازدهمین امام شیعیان، در روز جمعه هشتم ربیع الثانی، سال 232 ه . ق (1) در مدینه منوره دیده به جهان گشود، (2) و عالم را با نور جمال خویش روشن نمود . پدر بزرگوار آن حضرت، امام هادی (ع) و مادرش بانویی پارسا و شایسته است که از او به نامهای حدیثه » ، سلیل » و سوسن » یاد شده است . این بانوی گرامی از ن نیکوکار و دارای بینش اسلامی بوده در فضیلت او همین بس است که پس از شهادت امام حسن عسکری ( علیه السلام) پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن دوره بحرانی و پراضطراب به شمار می رفت . (3)

 

مدت امامت امام حسن عسکری ( علیه السلام) شش سال، و با سه نفر از خلفای عباسی که هر یک از دیگری ستمگرتر بودند، معاصر بود: المعتز بالله - المهتدی بالله - و المعتمد بالله .

 

امامت حضرت از سال 254 شروع شد و در 260 ه . ق با شهادت آن حضرت پایان یافت . به مناسبت سالروز ولادت آن امام همام، در این مجال نگاهی داریم به برخی انتظارات حضرت » از شیعیان خویش، امید که ره توشته ای باشد برای همه آنهایی که بر خط امامت و ولایت سیر می کنند .

 

شیعه از دیدگاه امام حسن عسکری ( علیه السلام)

از دیدگاه امام یازدهم هر کس که بنام شیعه خوانده شود ولی اوصاف و ویژگیهای یک شیعه حقیقی و واقعی را دارا نباشد، شیعه شمرده نمی شود . شیعه واقعی کسانی هستند که همچون رهبران دینی خویش در نهضت خدمت رسانی به مردم و برادران دینی خویش فعال و کوشا باشند و به دستورات و نواهی الهی پای بند باشند چنان که حضرت عسکری در کلام زیبا و دلنشین خود درباره تعریف شیعه می فرماید: شیعة علی هم الذین یؤثرون اخوانهم علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة و هم الذین لایراهم الله حیث نهاهم و لا یفقدهم حیث امرهم، و شیعة علی هم الذین یقتدون بعلی فی اکرام اخوانهم المؤمنین (4) ; پیروان و شیعیان علی ( علیه السلام) کسانی هستند که برادران (دینی) خود را بر خویش مقدم می دارند گرچه خودشان نیازمند باشند و شیعیان علی ( علیه السلام) کسانی هستند که از آن چه خداوند نهی کرده دوری می کنند و به آنچه امر نموده عمل می کنند و آنان در تکریم و احترام برادران مؤمن خود به علی ( علیه السلام) اقتدا می نمایند و در جای دیگر درباره نشانه های شیعیان فرمود: علامات المؤمنین خمس صلاة الاحدی و الخمسین و زیارة الاربعین و التختم فی الیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرحمن الرحیم (5) ، نشانه های مؤمنان (شیعیان) پنچ چیز است: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در هر روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت نافله) زیارت اربعین امام حسین ( علیه السلام) داشتن انگشتر در دست راست، و ساییدن پیشانی به خاک و بلند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم (در نمازها) .

 

انتظارات امام عسکری ( علیه السلام) از شیعیان

انتظارات و توقعات امام حسن عسکری ( علیه السلام) به عنوان آخرین امامی که در جامعه حضور عینی داشته، و بعد از او غیبت صغری و کبرا فرزندش مهدی موعود ( علیه السلام) آغاز می گردد و برای مدت مدیدی مردم و جامعه از درک حضور او محروم خواهند بود قابل اهمیت و دقت است، و می تواند رهنمودهای گرانبها و ارزشمندی باشد برای دوران غربت تشیع و دورانی که غبار غم هجرت مولا و محبوبشان بر دلها و پیشانی آنها سایه افکنده است، اینک به گوشه هایی از انتظارات حضرتش می پردازیم .

 

1 - اندیشه و تفکر

اساس تمام پیشرفتهای مادی و معنوی بشر در طول تاریخ، اندیشه و تفکر از یک طرف، و سعی و تلاش و عمل از طرف دیگر بوده است . اگر بشر قرن بیستم و بیست و یکم از نظر صنعتی و تکنولوژی به موفقیتهای چشمگیری دست یافته، بر اثر اندیشه و تلاش بوده است; چنان که پیشرفتهای معنوی جوامع و افراد نیز بر اثر بهره وری از توان عقل و تفکر و قدرت عمل و تلاش بوده است . پیامبران، امامان و بندگان صالح الهی همگی اهل فکر و تعقل بوده اند، در منزلت ابوذر امام صادق ( علیه السلام) فرمود: بیش ترین عبادت اباذر که رحمت خدا بر او باد، اندیشه و عبرت اندوزی بود (6) »

 

قرآن این کتاب الهی و آسمانی برای اندیشه و تفکر، ارزش والا و حیاتی قائل است و زیباترین و رساترین سخنان را درباره ارزش دانش و تعقل، و دقت و تفقه بیان نموده است در قرآن بیش از هزار بار کلمه علم » و مشتقات آن که نشانه باروری اندیشه است تکرار شده و افزون بر 17 آیه به طور صریح انسان را دعوت به تفکر نموده، بیش از 10 آیه با کلمه انظروا; دقت کنید» شروع شده است . بیش از پنجاه مورد کلمه عقل و مشتقات آن به کار رفته است و در چهار آیه نیز قاطعانه به تدبر در قرآن امر شده است . (7)

 

و همچنین از کلمه فقه و تفقه و امثال آن بهره جسته است . (8)

 

با توجه به این اهمیت اندیشه و تفکر است که امام حسن عسکری ( علیه السلام) از شیعیان خویش انتظار دارد، که اهل اندیشه و تفکر باشند . لذا فرمود: علیکم بالفکر فانه حیاة قلب البصیر و مفاتیح ابواب الحکمة ; بر شما باد به اندیشیدن! پس به حقیقت، تفکر موجب حیات و زندگی دل آگاه و کلیدهای دربهای حکمت است . (9)

 

انسانهایی که با عقل اندیشه نکنند و با چشم جانشان در دیدن حقایق دقت بخرج ندهند در روز قیامت نابینا محشور می شوند .

 

امام حسن عسکری ( علیه السلام) این حقیقت را با گوشزد کردن آیه ای از قرآن برای اسحاق بن اسماعیل نیشابوری در طی نامه ای چنین بیان می کند: ای اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آن هایی که مورد رحمت الهی قرار گرفته و همچون تو دارای بصیرت خدا دادی می باشند، نعمت خویش را تمام کرده است . پس به یقین بدان ای اسحاق که هرکس از دنیا نابینا بیرون رود، در آخرت هم نابینا و گمراه خواهد بود . ای اسحاق! چشمها نابینا نمی شوند، بلکه دلهایی که در سینه ها هستند نابینا می شوند . (بر اثر اندیشه نکردن) و این سخن خداوند در کتاب متقن خویش است آنجا که از زبان انسان ستم پیشه بیان می کند (10) : پروردگارا چرا مرا نابینا محشور نمودی با این که دارای چشم بودیم؟ (خداوند در جواب) می فرماید: همان گونه که آیات ما برای تو آمد و تو آنها را فراموش کردی، امروز نیز تو فراموش خواهی شد . (11) »

 

گاه امام حسن عسکری با گوشزد این خطر که عده ای در جامعه عبادت را منحصر در انجام نماز و خواندن نمازهای مستحبی و گرفتن روزه های واجب و مستحب می دانند، بدون آنکه در رمز و راز آن اندیشه کنند و یا در زمان و اوضاع آن تعقل نمایند، جایگاه ویژه اندیشه و تفکر را این گونه بیان می فرماید: لیست العبادة کثرة الصیام و الصلوة و انما العبادة کثرة التفکر فی امر الله (12) ; عبادت به بسیاری نماز و روزه نیست، همانا عبادت تفکر بسیار در امر خداوند است » .

 

2 - ایمان گرائی و سود رسانی:

فکر و اندیشه، و یا تامل و تدبر آن گاه ارزش حقیقی و عینی خویش را نشان می دهد که منجر به ایمان و عمل و تلاش شود وگرنه تفکری که بدنبالش ایمان و عمل نباشد مطلوب و کارساز نیست . به همین جهت آن حضرت تاکید فرمود که شیعیان به دو خصلت توجه داشته باشند خصلتان لیس فوقهما شی ء الایمان بالله، و نفع الاخوان (13) ; دو خصلت است که برتر از آن چیزی نیست، ایمان به خداوند و فایده رساندن به برادران (دینی)» .

 

3 - به یاد خدا و قیامت بودن

ایمان برگرفته از اندیشه بدنبال خود عمل و یاد خدا و همچنین انجام عبادت را در پی دارد، به همین جهت یکی دیگر از انتظارات حضرت عسکری ( علیه السلام) از شیعیان این است که خداوند و قیامت و رسول را فراموش نکنند . چنان که فرمود: اکثروا ذکر الله و ذکر الموت و تلاوة القرآن و الصلاة علی النبی; زیاد به یاد خداو مرگ باشید و همواره قرآن بخوانید و بر پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم) (و آل او) درود بفرستید . (14)

 

و هوشمندترین و زیرکترین افراد کسی است که به یاد بعد از مرگ باشد و وجدان خویش را برای رسیدگی به اعمال قاضی قرار دهد . (15)

 

4 - حسابرسی اعمال و پاسخگویی وجدان

انتظار دیگری که امام حسن ( علیه السلام) از شیعیان دارد، رسیدگی به اعمال و داشتن محاسبه در هر شبانه روز، و پاسخگویی وجدان اخلاقی است .

 

لازم است انسان در ابتدای هر روز نسبت به اعمال نیک و دوری از گناه با خود مشارطه » و قرار دادی داشته باشد، و در طول روز مواظبت و مراقبه » داشته باشد . و در پایان روز محاسبه » و حسابرسی، و پاسخگویی به وجدان درونی خویش .

 

آنهایی هم که مسئولیت های اجتماعی دارند، در مقابل مردم و جامعه مسئولند که باید پاسخگو باشند، علاوه بر این در مقابل خداوند متعال، پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) و وجدان خویش نیز باید پاسخگو باشند .

 

ممکن است عده ای زرنگی را در آن بدانند که از حسابرسی، و پاسخگویی فرار کنند و به نوعی طفره روند، ولی باید بدانند که هرگز چنین رفتاری هوشمندی و زرنگی بحساب نمی آید، در همین زمینه است که حضرت عسکری ( علیه السلام) خردمندانه می فرماید: اکیس الکیسین من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت (16) ; زیرکترین زیرکان (و هوشمندترین افراد) کسی است که به حساب نفس خویش پردازد (و پاسخگوی خدا و وجدان خویش باشد) و برای پس از مرگ خویش تلاش نماید» .

 

5 - تقوا و پاکی راستی و امانتداری

از مهم ترین و بارزترین ویژگی های مورد انتظار برای شیعیان و مؤمنان دو صفت نفسانی تقوا و ورع است که انسان را در مقابل انجام گناه و دوری از محرمات حفظ و تقویت می کند، و در کنار آن دو، دو صفت والای امانتداری و راستگویی است که آنچنان اهمیت دارد که اساس نظم و انسجام و آرامش هر جامعه ای را می توان با تقویت و ترویج این اوصاف در میان افراد جامعه پی ریزی نمود و مشکلات را حل و سعادت جوامع را تضمین نمود . امام حسن عسکری ( علیه السلام) با تاکید بر اوصاف فوق و برخی اوصاف دیگر خطاب به شیعیان خود می فرماید: اوصیکم بتقوی الله و الورع فی دینکم والاجتهاد لله و صدق الحدیث و اداء الامانة الی من ائتمنکم من بر اوفاجر و طول السجود و حسن الجوار فبهذا جاء محمد (ص) صلوا فی عشایرهم و اشهدوا جنائزهم وعودوا مرضاهم، و ادوا حقوقهم، فان الرجل منکم اذا ورع فی دینه و صدق فی حدیثه و ادی الامانة و حسن خلقه مع الناس قیل هذا شیعی فیسرنی ذلک; (17) شما را سفارش می کنم به تقوای الهی و ورع در دین خود و کوشش در راه خدا، راستگویی و رد امانت به هرکه به شما امانت سپرد - خوب یا بد - و طولانی بودن سجده و خوب همسایه داری; چرا که محمد (ص) برای این ها آمده است . در گروههای آنها (مخالفان) نماز بخوانید (یعنی در نماز جماعت شرکت کنید) و در تشییع جنازه آنها حضور داشته باشید و بیمارانشان را عیادت، و حقوق آنان را ادا نمایید، زیرا اگر مردی (و فردی) از شما در دین خود ورع داشت و در سخنش راست گفت و امانت را رد کرد و اخلاقش با مردم خوب بود گفته می شود این شیعه است . پس من از این (گفته) شادمان می شوم .»

 

و در جای دیگر فرمود: المؤمن برکة علی المؤمن و حجة علی الکافر () ; مؤمن (و شیعه) برکتی برای مؤمن و (اتمام) حجتی برای کافر است .

 

6 - جزء بهترین ها باشید نه بدترین ها

آن امام همام گاه به بیان افراد نمونه و برتر و همین طور افراد بدتر غیر مستقیم انتظار خویش را از شیعیان ابراز می دارد که جزء بهترین ها باشید، و آنان را این گونه معرفی می نماید: اورع الناس من وقف عند الشبهة، اعبد الناس من اقام علی

 

الفرائض، ازهد الناس من ترک الحرام، اشد الناس اجتهادا من ترک الذنوب (19) ; پارساترین مردم کسی است که در شبهات توقف کند، عابدترین مردم کسی است که واجبات را به جا آورد، زاهدترین مردم کسی است که از حرام دوری کند و کوشاترین مردم کسی است که گناهان را ترک کند .»

 

در مقابل بدترین ها را نیز معرفی می کند تاشیعیان آگاهانه یا ناآگاهانه جزء آن افراد قرار نگیرند، در حدیثی آن حضرت فرمود: بئس العبد، عبد ی ذا وجهین وذالسانین یطری اخاه شاهدا و یاکله غائبا، ان اعطی حسده و ان ابتلی خانه (20) ; بدترین بندگان بنده ای است که دارای دو چهره و دو زبان باشد، در حضور برادرش او را می ستاید و پشت سر، او را می خورد (و غیبتش را گوید) . اگر به او چیزی عطا شود، حسد می ورزد و اگر گرفتار گردد، به او خیانت می کند .»

 

7 - عزت نفس و دوری از ذلت

انسان به عزت نفس و تکریم شخصیت بیش از همه چیز نیازمند است انسان می تواند رنج گرسنگی و تشنگی را تحمل کند و با فقر و نداری بسازد اما تحقیر شخصیت و آزردگی روح و روان و پایمال شدن عزت انسان بسادگی قابل رفع و جبران نیست، ممکن است تا پایان عمر انسان را آزار دهد، خداوند عزیز انسان را عزیز آفریده و هرگز به او اجازه تحقیر دیگران و یا شخصیت خودش را نداده . امام صادق ( علیه السلام) فرمود: خداوند تمام امور مؤمن را به خود او واگذار نموده، ولی به او واگذار نکرده است (و اجازه نداده) که ذلیل باشد آیا سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولی منافقان نمی دانند، پس مؤمن همیشه عزیز است و ذلیل نمی باشد» (21)

 

به همین جهت یکی از انتظارات مهم حضرت عسکری ( علیه السلام) در دوران غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) این است که شیعیان عزیز و با عزت باشند و هرگز خود را ذلیل نکنند، در یکجا فرمود: ما اقبح بالمؤمن ان ت له رغبة تذله; (22) چه زشت است برای مؤمن (و شیعه) دل بستن به چیزی که وی را خوار می سازد» .

 

و در جای دیگر دلسوزانه نصیحت نمود که: لا تمار فیذهب بهاؤک و لا تمازح فیحقر علیک; جدال و کشمکش مکن زیرا ارزش و شخصیت تو را از بین می برد (و موجب خواری انسان می شود) و شوخی (بیش از حد) مکن تا مردم به تو جرات جسارت پیدا نکنند .» (23)

 

و گاه راهکارهای رسیدن به عزت و دوری از ذلت را به شیعیان ارائه می دهد و قاطعانه می فرماید: ما ترک الحق عزیز الا ذل و لا اخذ به ذلیل الا عز; هیچ عزیزی حق را رها نکرد مگر آنکه خوار و ذلیل شد، و هیچ ذلیل و خواری به حق عمل نکرد مگر آن که عزیز گردید» (24)

 

8 - افتخار ما باشید نه باعث سرشکستگی ما

یکی دیگر از مهمترین انتظارات امامان مخصوصا امام حسن عسکری ( علیه السلام) از شیعیان این است که از نظر رفتاری و اخلاقی به گونه ای رفتار کنند که در بین جامعه بشری عموما و در بین مسلمانان خصوصا الگو و نمونه باشند تا آنجا که مردم بگویند این ها شیعیان علی ( علیه السلام) و امامان معصوم هستند، و این ها تربیت یافتگان مکتب اهل بیت می باشند .

 

به همین جهت حضرت عسکری عاجزانه درخواست می فرماید: اتقوا الله و وا زینا ولا تو شینا، جروا الینا کل مودة، و ادفعوا عنا کل قبیح، فانه ما قیل فینا من حسن فنحن اهله و ما قیل فینا من سوء فما نحن کذلک . (25) از خدا پروا نمایید و زینت (و مایه سرافرازی ما) باشید نه مایه ملامت (و سرافکندگی) همه دوستی ها را به سوی ما جذب کنید و هر زشتی را از ما دور نمایید; زیرا هر خوبی که در حق ما گفته آید ما شایستگی آن را داریم و هر بدی که درباره ما بر زبان برآید ما چنان نیستیم . (چرا که) خداوند ما را پاک شمرده و هیچ کس غیر از ما نمی تواند ادعای چنین مقامی را نماید مگر این که دروغ پرداز باشد .»

 

9 - از ریاست طلبی پرهیز کنید

از صفاتی که سخت گمراه کننده و خطرناک است مقام خواهی ها و ریاست طلبی ها است، بر کسی پوشیده نیست که ریاست طلبی ها چه ضربات شکننده ای بر پیکر اسلام وارد نموده و همین ریاست طلبی بود که خلافت را از مسیر اصلی خویش خارج نموده و پیش آمد آنچه که پیش آمد، و این فریاد فاطمه (سلام الله علیها) است از دست ریاست طلبی گروهی که خلافت را غصب نمودند، آنجا که فرمود: اما (افسوس) کسی را مقدم داشتند که خداوند او را کنار زده بود و کسی را کنار زدند که خداوند او را مقدم داشت، تا آنجا که ره آورد بعثت را انکار کردند و به بدعت ها روی آوردند، آن ها هوا پرستی و شهوت (و ریاست طلبی) را برگزیدند و بر اساس رای و نظر شخصی عمل کردند هلاک و نابودی بر آنان باد، آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود: پروردگار تو آنچه را که می خواهد خلق می کند و هرچه را بخواهد اختیار می کند و برای آنان اختیاری نیست . (26) » .

 

افسوس (که سران سقیفه) آرزوها (و ریاست طلبی های) خود را در دنیا تحقق بخشیدند و از آینده غافل ماندند، خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند . (27) »

 

و امروز در جامعه خود نیز شاهد ریاست طلبی ها و مقام خواهی ها هستیم . خدا می داند که چه بودجه های کلانی در راه رسیدن به ریاست خرج شده و می شود . و از چه وسیله هایی که برای رسیدن به مقام استفاده شده است و می شود . عده ای برای رسیدن به مقام از آزادی های خلاف قانون و نامشروع نیز پشتیبانی کردند، و عده ای نیز برای رسیدن به ریاست از تخریب دیگران بهره جسته و یا اسلام و ارزشهای اسلامی را سپر ریاست طلبی های خویش قرار دادند و .

 

شرح این هجران و این خون جگر

 

این زمان بگذار تا وقت دگر

 

امام حسن عسکری ( علیه السلام) با توجه به این خطرها است که دردمندانه می فرماید: ایاک و الاذاعة و طلب الریاسة فانهما یدعوان الی الهلکة; از افشای اسرار (ما اهلبیت ( علیهم السلام) و ریاست خواهی دوری کن که این دو مایه هلاک و نابودی است .» (28)

 

10 - استواری بر دین و ولایت در دوران غیبت

آخرین انتظاری که در این سطور بدان اشاره می شود، انتظار حضرت عسکری ( علیه السلام) از شیعیان خویش است در دوران غیبت کبرای امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چرا که یکی از دورانهای بسیار سخت و طاقت فرسا که صبر و استواری فراوانی می طلبد همین دوره است، انتظار آن حضرت این است که مردم و شیعیان دوران غیبت را تحمل کنند و از خود بردباری و استقامت بخرج دهند، و بر دین الهی و امامت و ولایت ثابت و استوار بمانند، و دائما برای ظهور مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعا نمایند، چرا که و الله لیغیبن غیبة لاینجوا فیها من الهلکة الا من ثبته الله عز و جل بامامته و وفقه للدعاء بتعجیل فرجه; به خدا سوگند (حضرت مهدی) غیبت طولانی خواهد داشت که نجات پیدا نکند در آن دوران مگر کسانی که خداوند عزیز و جلیل بر قائل بودن (و اعتقاد) به امامت او استوارش نگهدارد، و توفیق دهد که برای فرج آن حضرت دعا نماید (29) » ، سخن را با اشعاری به یاد آن سفر کرده به پایان می بریم:

 

فکر بلبل همه این است که گل شد یارش

 

گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

 

ای که از کوچه معشوقه ما می گذری

 

با خبر باش که سر می شکند دیوارش

 

اگر از وسوسه نفس و هوا دور شوی

 

به یقین ره ببری در حرم اسرارش

 

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

 

هرکجا هست خدایا به سلامت دارش

 

پی نوشت ها: -

 

1 . مسعودی و علی بن عیسی اربلی تولد حضرت را در سال 231 ق دانسته اند .

 

2 . اصول کافی، ج 1، ص 503 .

 

3 . شیخ عباس قمی، الانوار البهیة، ص 151 .

 

4 . محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج 5، ص 231 .

 

5 . بحارالانوار، ج 95، ص 348 و مصباح المتهجد، ص 787، روضة الواعظین، ج 1، ص 195 .

 

6 . بحارالانوار، ج 22، ص 431 .

 

7 . سوره نحل، آیه 44; سوره آل عمران، آیه 191 و سوره نحل، آیه 69 .

 

8 . آمار استخراج شده بر اساس اطلاعات کتاب المعجم المفهرس » محمد فؤاد عبدالباقی (دارالحدیث القاهره) می باشد .

 

9 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 8، ص 115 و الحکم ااهرة، ج 1، ص 19 .

 

10 . علی بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 513 و 514 .

 

11 . سوره طه، آیه 126 .

 

12 . بحارالانوار، ج 71، ص 322، وسائل الشیعه، ج 11، ص 153 ; اصول کافی، ج 2 ص 55 و تحف العقول، ص 5، حدیث 13 .

 

13 . تحف العقول، ص 5، حدیث 14 .

 

14 . همان، ص 487 .

 

15 . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 98 .

 

16 . همان .

 

17 . همان، ج 8، ص 389، حدیث 2 و تحف العقول، ص 5، حدیث 12 و میزان الحکمه، ج 10، ص 491 .

 

. تحف العقول، ص 519، حدیث 20 و درچاپ انتشارات آل علی (ع) ص 892، روایت 20 .

 

19 . همان، ص 519 ح ، و انوار البهیة، شیخ عباس قمی، ص 3 .

 

20 . تحف العقول (همان) ص 5، ح 14 و در چاب انتشارات آل علی (ع)، ص 892 روایت 14 .

 

21 . میران الحکمه، ج 5، ص 1957 .

 

22 . تحف العقول، ص 520 .

 

23 . بحارلانوار، ج 75، ص 371، میزان الحکمه، ج 9، ص 135 .

 

24 . تحف العقول، ص 520 و در چاپ انتشارات آل علی (ع)، ص 894، روایت 35 .

 

25 . همان، ص 5 و در چاپ آل علی (ع)، ص 890، روایت 12 .

 

26 . سوره قصص، آیه 68 .

 

27 . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار (بیروت، داراحیاء التراث)، ج 36، ص 353 و ر - ک احقاق الحق ج 21، ص 26 .

 

28 . تحف العقول (انتشارات آل علی (ع)) ص 888، روایت 4 .

 

29 . شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 384 .


امام حسن عسکری علیه‌السلامامام حسن عسکری علیه السلام
حرم عسکرییننقشامام یازدهم شیعیاننامحسن بن علی بن محمدکنیهابومحمدزادروز۸ ربیع‌الثانی، ۲۳۲ق.زادگاهمدینهمدت امامت۶ سال (از ۲۵۴ تا ۲۶۰ق)شهادت۸ ربیع‌الاول، ۲۶۰ق.مدفنسامرا، عراق (حرم عسکریین)محل زندگیسامرالقب(ها)ابن‌الرضا، صامت، هادی، رفیق، زکی و نقیپدرامام هادی(ع)مادرحُدیث یا سلیلهمسر(ان)نرجسفرزند(ان)امام مهدی(عج)طول عمر۲۸ سال
امامان شیعه امام علی  امام حسن  امام حسین امام سجاد  امام باقر  امام صادق امام کاظم  امام رضا  امام جواد امام هادی  امام حسن عسکری  امام مهدی
حسن بن علی بن محمد(ع) مشهور به امام حسن عسکری، (۲۳۲-۲۶۰ق) یازدهمین امام شیعیان اثناعشریاست که به مدت ۶ سال امامت شیعیان را بر عهده داشت. او فرزند امام هادی(ع) و پدر امام زمان(عج)است.
مشهورترین لقب وی، عسکری است که به اقامت اجباری‌اش در سامرا اشاره دارد. او در سامرا تحت مراقبت حکومت قرار داشت و برای فعالیت‌های خود با محدودیت روبه‌رو بود. امام عسکری از طریق نمایندگان خود و نیز از راه نامه‌نگاری، با شیعیان ارتباط داشت. عثمان بن سعید، نخستین نایب خاص امام زمان(عج)، از نمایندگان خاص وی نیز به شمار می‌رفت.
امام حسن عسکری(ع) در ۸ ربیع‌الاول سال ۲۶۰ق، در ۲۸ سالگی در سامرا به شهادت رسید و در کنار مرقد پدرشدفن شد. مدفن آن دو به حرم عسکریین مشهور است و از زیارتگاه‌های شیعیان در عراق به شمار می‌آید.
احادیثی از امام عسکری(ع) در موضوعات تفسیر قرآن،اخلاق، فقه، امور اعتقادی، ادعیه و زیارت روایت شده است. 
زندگی‌نامه
 نسب:‌ نسب امام حسن عسکری(ع) با هشت واسطه به علی بن ابی‌طالب(ع) نخستین امام شیعیان می‌رسد.[۱] پدرش امام هادی(ع)، دهمین امام شیعیان اثناعشری است. به نقل از منابع شیعی، مادر آن حضرت کنیز بود و حُدیث یا حدیثه نام داشت.[۲] برخی دیگر از منابع نام او را سوسن[۳]، عسفان[۴] و سلیل[۵]گفته‌اند. امام عسکری برادری به نام جعفر داشت که نزد شیعیان به جعفر کذاب معروف است. او پس از شهادت امام عسکری(ع)، ادعای امامت کرد و با انکار تولد فرزندی برای ایشان، به عنوان تنها وارث، مدعی میراث آن حضرت شد.[۶] سید محمد و حسین دیگر برادران او بوده‌اند.[۷]لقب‌ها: لقب‌های وی را هادی، نقی، زکی، رفیق و صامت ذکر کرده‌اند. برخی از مورخان لقب خالص را هم گفته‌اند.[۸] ابن الرضا نیز لقبی است که امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) به آن شهرت یافته‌اند.[۹] لقب عسکری نیز مشترک میان امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع)، است زیرا هر دو در شهر سامرا اقامت اجباری داشتند. عسکر عنوان غیرمشهوری برای سامرا بوده است.[۱۰] همچنین به خاطر اشتراک نام حسن میان ایشان و امام حسن مجتبی(ع)، ایشان را  حسن اخیر نیز خوانده‌اند.[۱۱]کنیه: کنیه وی ابومحمد بود.[۱۲] در بعضی منابع کنیه‌های ابوالحسن[۱۳]، ابوالحجه[۱۴]، ابوالقائم[۱۵] نیز به کار رفته‌است.تولد: بیشتر منابع تولد ایشان را در مدینهدانسته‌اند[۱۶] ولی از تولد او در سامرا نیز سخن رفته است.[۱۷] بیشتر منابع متقدم امامیه ولادت حضرت را درربیع الثانی سال ۲۳۲ق دانسته‌ند.[۱۸] در روایتی به نقل از امام حسن عسکری نیز همین تاریخ ذکر شده است.[۱۹]برخی دیگر از منابع امامیه و اهل‌سنت ولادت حضرت را در سال ۲۳۱ نیز نوشته‌اند.[۲۰] شیخ مفید در مسار الشیعة ولادت امام را ۱۰ ربیع‌الثانی آورده است.[۲۱] در قرن ششم قمری این قول به حاشیه رفت و تولد حضرت در ۸ ربیع‌الثانی شهرت یافته است[۲۲] که قول مشهور نزد امامیه نیز هست.شهادت: امام عسکری(ع) ۸ ربیع‌الاول سال ۲۶۰ق در دوره حکومت معتمد عباسی در سن ۲۸ سالگی به شهادترسید.[۲۳] گزارش‌هایی نیز درباره شهادت ایشان در ماه‌های ربیع الثانی و جمادی الاولی وجود دارد.[۲۴] بنا به گفته طبرسی در اعلام الوری، بسیاری از علمای امامیهمعتقدند که امام عسکری بر اثر مسمومیت شهید شده است. مستند آنان روایت و الله ما منّا الا مقتول شهيد منقول از امام صادق(ع) است.[۲۵] از برخی گزارش‌های تاریخی برمی‌آید که دو خلیفه قبل از معتمد نیز در صدد قتل امام عسکری(ع) برآمده بودند. در روایتی آمده است معتز عباسی به حاجب خود دستور داد امام را در مسیرکوفه به قتل برساند ولی با آگاه شدن مردم، موفق نشد.[۲۶] بر اساس گزارش دیگری، مهتدی عباسی نیز تصمیم گرفت امام را در زندان به شهادت برساند ولی تصمیم او عملی نشد و دوره حکومت او به سر رسید.[۲۷]امام عسکری در خانه‌ خود در سامرا، که پیشتر امام هادی(ع) نیز در آنجا دفن شده بود، مدفون است.[۲۸] به نقل عبدالله بن خاقان (از وزیران معتمد عباسی)[۲۹] پس از شهادت امام عسکری، بازارها تعطیل شد و بنی‌هاشم، بزرگان، رجال ی و مردم در تشییع پیکر ایشان شرکت کردند.[۳۰]همسر:‌ طبق نقل مشهور، امام عسکری(ع) همسری اختیار نکرد و نسل او تنها از طریق کنیزی ادامه یافت کهمادر حضرت مهدی(عج) است.[۳۱] منابع، نام مادر امام مهدی(عج) را متعدد و مختلف ذکر کرده‌اند. در منابع آمده است امام حسن عسکری(ع) خادمان و کنیزان متعدد رومی و صقلایی و ترک داشت[۳۲] و شاید این اختلاف در نام مادر امام زمان، از سویی به سبب تعدد کنیزان و از سوی دیگر به منظور پنهان نگاه‌داشتن تولد امام مهدی(عج) بوده است.[۳۳]فرزند: بر اساس اکثر منابع شیعه، تنها فرزند آن حضرت، امام زمان(عج) مسمّا به م‌ح‌م‌د است.[۳۴] از علمای اهل سنت نیز کسانی چون ابن اثیر و شبلنجی وابن صباغ مالکی نیز نام محمد را به عنوان فرزند امام عسکری ذکر کرده‌اند.[۳۵]
درباره فرزندان حضرت، اقوال دیگری هم وجود دارد و او را دارای ۳ پسر و ۳ دختر شمرده‌اند.[۳۶] خصیبی افزون بر امام مهدی(عج)از دو دختر به نام‌های فاطمه و دلاله نام برده[۳۷]و ابن ابی الثلج افزون بر آن امام، پسری به نام موسی و دو دختر به نام‌های فاطمه و عایشه (یا ام موسی) را برشمرده است،[۳۸] اما در برخی کتب انساب، نام‌های ذکر شده، خواهران و برادران امام حسن عسکری هستند[۳۹] که شاید با فرزندان او خلط شده‌اند. در مقابل، برخی از منابع اهل سنت وجود فرزندی برای امام عسکری را انکار کرده‌اند[۴۰] که به احتمال این دیدگاه به خاطر مخفی بودن ولادت امام دوازدهم و عدم اطلاع آنان از تولد وی بوده است.[۴۱]انتقال به سامرا: در سنین کودکیِ امام حسن عسکری(ع)، پدرش امام هادی(ع) به اجبار به عراقفراخوانده شد و در سامرا، پایتخت آن روز عباسیان، تحت‌الحفظ قرار گرفت. در این سفر امام عسکری نیز همراه پدر بود. مسعودی زمان این سفر را سال ۲۳۶ق[۴۲]و نوبختی سال ۲۳۳ق[۴۳] گفته‌اند. امام حسن عسکری بیشتر عمر خود را در سامرا گذراند و مشهور است که ایشان تنها امامی است که به حج نرفت، ولی در عیون اخبار الرضا و کشف الغمه روایتی نقل شده که راوی، آن را در مکه از امام حسن عسکری(ع) شنیده است.[۴۴] غیر از این سفر به مکه، سفر ایشان به جرجان نیز گزارش شده است.[۴۵]
امام حسن عسکری(ع):
برای ما در کتاب خدا حقی قرار داده شده است و ما نزدیکان رسول خدا هستیم و خداوند ما را پاک گردانیده است؛ هیچ کس جز دروغگو این مقام را ادعا نمی‌کند.
علامه مجلسی، بحارالانوار، ۱۳۶۳ش، ج۷۵، ص۳۷۲. 
دلایل و مدت امامت
امام عسکری(ع) به مدت ۶ سال (از ۲۵۴ تا ۲۶۰) امامتکرد. مهم‌ترین دلیل برای امامت حسن بن علی العسکری(ع) پس از شهادت امام هادی، وصیت و احادیث امام هادی درباره جانشینی او است.[۴۶] شیخ مفید در ارشاد بیش از ۱۰ روایت و نامه دراین‌باره آورده است.[۴۷] اکثر شیعیان و یاران امام هادی(ع) نیز پس از شهادت ایشان، به امام حسن عسکری(ع) به عنوان امام رجوع کردند،[۴۸] ولی عده اندکی جعفر بن علی، (معروف به جعفر کذاب) پسر دیگر امام هادی(ع)، را امام خود خواندند و عده‌ای نیز به امامت سید محمد که در زمان امام هادی(ع) از دنیا رفته بود، معتقد شدند.[۴۹]
در بین شیعیان شخصیت‌هایی بودند که منافع خود را در حمایت از ادعای امامت جعفر کذاب می‌دیدند و اشکالاتی را بر امامت امام عسکری (ع) وارد می‌ساختند. اینان که عموما جایگاه علمی مناسبی هم نداشتند گاه مدعی می‌شدند دانش امام را سنجیده و آن را در سطح دانش کامل که برای ائمه (ع) لازم است نیافته‌اند.[۵۰]گاهی نیز مدعی می‌شدند در نامه‌های امام غلط‌های دستوری یافته‌اند.[۵۱] آنها برخی مواقع به نوع لباسی که امام پوشیده بود ایراد می‌گرفتند.[۵۲] و گاه در شئون امامت دخالت کرده و از امام به خاطر عمل‌کرد وکیلانشانتقاد می‌کردند.[۵۳] هم‌چنین گاه دستورات امام و فرستاده‌ی ایشان را نمی‌پذیرفتند.[۵۴] از همین رو بود که امام عسکری (ع) می‌فرمود هیچ یک از پدرانشان به اندازه ایشان مورد شک و تردید شیعیان قرار نگرفته است.[۵۵] امام در برخورد با این گونه رفتارها استمرار این نافرمانی‌ها را از جمله‌ی عواملی می‌داند که ممکن است به سلب نعمت الهی منجر شود.[۵۶] مدرسی طباطبایی معتقد است شاید همین ناسپاسی‌ها و کفران نعمت‌ها موجب شد که سرانجام جامعه شیعه از نعمت حضور امام معصوم محروم گردید.[۵۷] 
شرایط ی
دوره امامت امام عسکری(ع) همزمان با سه خلیفه عباسی بود: معتز عباسی(۲۵۲-۲۵۵ق)، مهتدی(۲۵۵-۲۵۶ق) و معتمد (۲۵۶-۲۷۹ق).
در دوره زندگی امام عسکری(ع)، دستگاه عباسی به ابزار دستی برای امیران رقیب تبدیل شده بود و بخصوص فرماندهان نظامی ترک نقش مؤثری در نظام حکومتی داشتند. شاید نخستین موضع ی ثبت شده در زندگی امام حسن عسکری(ع) مربوط به زمانی باشد که امام حدود ۲۰ سال داشت و پدرش هنوز زنده بود. ایشان در نامه‌ای به عبدالله بن عبدالله بن طاهر(از امیران صاحب نفوذ در دستگاه عباسی، که از دشمنان مستعین، خلیفه وقت به شمار می‌آمد)، خلیفه را فردی طغیان‌گر خواند و ساقط شدن او را از خدا خواست. این ماجرا چند روز پیش از سقوط مستعین بود.[۵۸]
پس از قتل مستعین، دشمن او معتز به قدرت رسید و با توجه به اطلاع احتمالی از موضع امام حسن عسکری(ع) نسبت به خلیفه مقتول، در آغاز حکومتش نسبت به آن حضرت و پدرش (حداقل در ظاهر) رفتار خصومت‌آمیزی نداشت. پس از شهادت امام هادی و جانشینی امام عسکری نیز شواهد حکایت از آن دارد که با وجود محدودیت‌هایی که برای فعالیت‌های ایشان اعمال می‌شده، امام از آزادی نسبی برخوردار بوده است. برخی از ملاقات‌های حضرت با شیعیان در اوائل امامت خود، این مسئله را تایید می‌کند. اما پس از گذشت یک سال، خلیفه به امام بدگمان شد و در سال ۲۵۵ق ایشان را زندانی کرد. امام در دوره یک ساله خلیفه بعدی (مهتدی) نیز همچنان در زندان بود.
حاکمان زمان امام حسن عسکری(ع)
معتمد عباسی ۲۵۶-۲۷۹ق
مهتدی عباسی ۲۵۵-۲۵۶ق
معتز عباسی ۲۵۲-۲۵۵ق
امامت امام حسن عسکری (ع) ۲۵۴-۲۶۰ق
۲۵۴
۲۵۵
۲۵۶
۲۵۷
۲۵۸
۲۵۹
۲۶۰
با آغاز خلافت معتمد (۲۵۶ق) که با قیام‌های شیعی رو به رو بود، امام از زندان آزاد شد و بار دیگر به سازماندهی اجتماعی و مالی امامیه اهتمام ورزید. این نقش فعال امام، آن هم در پایتخت دولت عباسی، بار دیگر دستگاه خلافت را نگران کرد. در صفر سال ۲۶۰قامام به دستور معتمد به زندان افتاد و شخص خلیفه روزانه اخبار مربوط به امام را پیگیری می‌کرد.[۵۹] یک ماه بعد امام از زندان آزاد شد ولی تحت‌الحفظ به خانه حسن بن سهل (وزیر مامون) در نزدیکی شهر واسطمنتقل شد.[۶۰]
یکی از عواملی که اوضاع ی را برای امام عسکری (ع) و شیعیان سخت‌تر می‌کرد شهرت یافتنِ قیام امام دوازدهم (ع) بود. شیخ مفید دوران امامت امام عسکری (ع) را روزگار سخت توصیف کرده است.[۶۱] وی معتقد است در مذهب امامیه آمدن امام منتظَر مشهور شده بود و خلیفه که می‌دانست شیعیان انتظار آمدن او را می‌کشند در جستجوی فرزند امام عسکری (ع) بود و تلاش و کوشش بسیاری برای اطلاع یافتن از آن حضرت می‌کرد. به همین دلیل بود که امام عسکری (ع) ولادت فرزندش را مخفی کرد.[۶۲] شیخ طوسی بر این باور است که امام عسکری (ع) با توجه به این شرایط دشوار بود که در وصیت خود موقوفات و صدقاتش را به مادرش حُدیث احاله داد.[۶۳]قیام‌ها و شورش‌ها
در زمان امام حسن عسکری(ع)، حرکت‌های اعتراض‌آمیزی انجام گرفت که برخی از آنها از سوی شیعیان و برخی با سوء استفاده از نام علویان بود.قیام علی بن زید و عیسی بن جعفر: این دو که علوی و از تبار امام حسن مجتبی(ع) بودند، در سال ۲۵۵ هجری در کوفه قیام کردند. معتز، سپاهی بزرگ به فرماندهی سعید بن صالح معروف به حاجب را به سوی آنها فرستاد و این قیام را سرکوب کرد.[۶۴]قیام علی بن زید بن حسین: وی از نوادگان امام حسین(ع) بود و در زمان مهتدی عباسی در کوفه قیام کرد. شاه بن میکال با سپاهی بزرگ به مقابله او رفت ولی شکست خورد. وقتی معتمد عباسی به قدرت رسید، کیجور ترکی را به سوی او فرستاد. علی بن زید پس از چندی تعقیب و گریز در سال ۲۵۷ هجری قمری کشته شد.[۶۵]قیام احمد بن محمد بن عبدالله: او در زمان معتمد عباسی در مصر بین برقه و اسکندریه قیام کرد و با پیروان زیادی که پیدا کرد، ادعای خلافت نمود. احمد بن طولون، کارگزار ترک خلیفه در آن دیار، سپاهی به سوی او فرستاد تا یاران او را از اطرافش پراکنده ساختند و او را پس از مقاومت، کشتند.[۶۶]شورش صاحب زنج: زنگیان به رهبری علی بن محمد معروف به صاحب زنج در سال ۲۵۵ قمری علیه خلیفه عباسی قیام کردند.[۶۷] این قیام پانزده سال ادامه داشت و مناطق وسیعی را تحت اشغال خود در آورد.[۶۸]امام حسن عسکری(ع) با صراحت اعلام کرد که صاحب زنج از اهل بیت نیست.[۶۹] 
ارتباط امام و شیعیان
با توجه به ترکیب جمعیتی مذاهب در جامعه‌ای که اکثریت آن را اهل سنت تشکیل می‌دادند، و همچنین فشارهای عباسیان بر شیعیان، جامعه شیعه در تقیه به سر می‌برد. با این حال امام حسن عسکری نسبت به اداره امور شیعیان و گردآوری وجوهات اهتمام داشت و وکیلانی به سرزمین‌های مختلف می‌فرستاد.[۷۰]
دیدار با امام
از گزارش‌های تاریخی برمی‌آید که در بخش‌هایی از زندگی امام عسکری، محدودیت‌هایی برای ارتباط مستقیم شیعیان با امام وجود داشت.[۷۱]
امام عسکری(ع):عبادت، بسیاریِ روزه و نماز نیست، بلکه عبادت، اندیشیدنِ بسیار در امر الهی است
ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۸۸.
از این رو هنگامی که امام به دارالخلافه برده می‌شد،[یادداشت ۱] شیعیان در مسیر حرکت او حاضر می‌شدند تا او را ملاقات کنند.[۷۲]شیخ طوسی خبری نقل کرده که حاکی از تجمع مردم هنگام عبور امام عسکری(ع) و احترام آنها به وی است.[۷۳] ولی به خاطر مراقبت‌های حکومت، گاه امام(ع)، شیعیان را از همین نوع رابطه با خود نیز منع می‌کرد. علی بن جعفر حلبی نقل کرده: در یکی از روزها که قرار بود امام به‌ دارالخلافه برود ما به انتظار دیدار وی جمع شدیم؛ در این حال از طرف آن حضرت توقیعی (نوشته‌ای) بدین مضمون به ما رسید: کسی بر من سلام و حتی اشاره هم به طرف من نکند؛ زیرا در امان نیستید.[۷۴]
نمایندگان امام
نوشتار اصلی: سازمان وکالت
امام عسکری(ع) مانند چند امام پیش از خود از نمایندگانی جهت ارتباط با شیعیان استفاده می‌کرد. در شمار این افراد به‌ویژه باید از عقید، خادم خاص وی، یاد کرد که امام او را از کودکی بزرگ کرده و حامل بسیاری از نامه‌های ایشان به شیعیان بود.[۷۵] همچنین فردی با کنیه غریب ابوالادیان که خادم حضرت بوده و ارسال تعدادی از نامه‌ها را به عهده داشته است.[۷۶] اما مشخصاً کسی که در منابع امامی به عنوان باب [نماینده و رابط امام با مردم] شناخته شده، عثمان بن سعید است. عثمان بن سعید پس از شهادت امام عسکری(ع) و با ورود به عصر غیبت صغری، به عنوان نخستین وکیل و نایب خاص امام زمان(ع) نیز ایفای نقش کرده است.[۷۷]
نامه‌نگاری
از راه‌های ارتباطی شیعیان با امام عسکری(ع)، مکاتبه بود؛ برای نمونه می‌توان به نامه‌های ایشان به علی بن حسین بن بابویه[۷۸] و نامه به مردم قم و آبه(آوه)[۷۹]اشاره کرد. در کتاب کمال الدین آمده است ایشان اندکی قبل از شهادت، نامه‌های متعددی را به دست خود برایمدینه نوشت.[۸۰] شیعیان نیز در مسائل و موضوعات مختلف برای ایشان نامه می‌نوشتند و پاسخ آن را دریافت می‌کردند.آماده‌‌سازی شیعیان برای عصر غیبت
برخی از منابعی که به تحلیل وقایع تاریخی عصر امام عسکری (ع) پرداخته‌اند، معتقدند که ایشان اقداماتی برای آماده‌سازی ورود شیعه به عصر غیبت و خودکفاکردن جامعه شیعیان انجام داد: سخن گفتن امام عسکری (ع) با اصحاب خود از پسِ پرده و اینکه بیشتر فعالیت‌های مربوط به امام، توسط وکیلان او انجام می‌گرفت را از جمله این اقدامات دانسته‌اند.[۸۱] مدرسی طباطبایی بر این باور است که امام عسکری برای آموزش نحوه حل مسائل علمی، گاه پاسخ سوال‌های فقهی را به صورت کامل بیان نمی‌کرد[۸۲] و گاه نیز به بیان قاعده‌ای کلی می‌پرداخت تا فقها بتوانند به کمک آن، به پاسخ برسند.[۸۳] بعضی اوقات نیز امام برای پاسخ به پرسش‌های فقهی مراجعه به کتاب‌های حدیثی شیعه را پیشنهاد می‌داد.[۸۴] با این‌گونه اقدامات، جامعه شیعه آموزش می‌دید تا مشکلات و مسائل فقهی و عقیدتی خود را بدون نیاز به مراجعه به امام حاضر حل کند.[۸۵]
امام حسن عسکری(ع):
نشانه های مؤمن پنج چیز است:خواندن ۵۱ رکعت نماز، (۱۷ رکعت واجب(نمازهای یومیه) و ۳۴ رکعت مستحبنافله‌های روزانه در هر شب و روز)زیارت اربعین.انگشتر به دست راست کردن.پیشانی را در سجده بر خاک نهادن.بلند گفتن بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۵۲. 
تبیین معارف دینی
آموزه‌های شیعی
با توجه به پیچیدگی‌ها و ابهامات مربوط به تعیین امامدر آن دوران، در سخنان و نامه‌های امام حسن عسکری(ع)، به این آموزه برمی‌خوریم که زمین از حجت خالی نمی‌ماند[۸۶] و اینکه اگر امامت با انقطاع رو به رو شود و اتصال آن مخدوش گردد، امور خداوند مختل خواهد شد.[۸۷] و حجت خدا بر روی زمین نعمتی است که خدا به مؤمنان داده و آنان را با این هدایت، اکرام کرده است.[۸۸]
یکی دیگر از آموزه‌هایی که به اقتضای فشارهای موجود بر شیعیان در آن عصر به تکرار در سخنان آن حضرت دیده می‌شود، دعوت به صبر و باور به فرج و انتظار برای آن است.[۸۹] همچنین در احادیث آن حضرت بر تنظیم روابط درونی جامعه شیعه و معاشرت با برادران دینی نیز تاکید ویژه‌ای دیده می‌شود.[۹۰]
تفسیر قرآن
نوشتار اصلی: تفسیر امام حسن عسکری (ع)
تفسیر قرآن از جمله زمینه‌هایی است که مورد توجه ویژه امام حسن عسکری بوده است تا بدانجا که یک متن مفصل در تفسیر قرآن (که در شمار کهن‌ترین آثار میراث تفسیری امامیه است) به ایشان منسوب شده است. حتی در صورت درست نبودن این انتساب، باید توجه داشت که شهرت امام به بحث‌های تفسیری، زمینه این انتساب را فراهم آورده است.
کلام و عقاید
امام حسن عسکری(ع) در شرایطی رهبری امامیه را به عهده گرفت که اختلافاتی اعتقادی در صفوف امامیه پدید آمده بود و اختلافاتی نیز در همان دوره امامت ایشان به وجود آمد. برای نمونه یکی از این مسائل بحث نفی جسمانیت خداوند بود که از سال‌ها قبل مطرح بود و اختلافاتی میان دو نفر از اصحاب برجسته ائمه یعنی هشام بن حکم و هشام بن سالم وجود داشت. در زمان امام حسن عسکری این اختلاف به اندازه‌ای زیاد شد که سهل بن زیاد آدمی نامه‌ای به امام نوشت و از ایشان دراین‌باره راهنمایی خواست.
امام در پاسخ، از فرو رفتن در مباحث ذات، پرهیز داد و سپس با اشاره به آیاتی از قرآن، فرمود:
خدا یکتا و یگانه است؛ نه زاییده و نه زاده‌شده است و نه برای او همتایی است. آفریننده است نه آفریده. هر آنچه بخواهد از اجسام و غیر آن می‌آفریند و خود جسم نیست. چیزی شبیه او نیست و او شنوا و بیناست.[۹۱]
فقه
در علم حدیث، یکی از القابی که برای امام حسن عسکری(ع) به کار رفته، لقب فقیه است.[۹۲] این نشان می‌دهد که امام از سوی اصحابش به طور خاص به این وجه شناخته می‌شده است. بخشی از احادیث ایشان به حوزه فقه و ابواب مختلف آن مربوط می‌شود. از آنجا که تدوین مذهب فقهی امامیه پیشتر توسط امام صادق(ع)انجام گرفته و سپس مراحل کمال خود را در زمان امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) طی کرده بود، امام حسن عسکری بیشتر به فروعی پرداختند که مستحدث در زمان ایشان بود و یا به دلیلی در عصر ایشان چالش برانگیز بوده است مانند مسئله آغاز رمضان و بحثخمس.[۹۳] 
حرم
نوشتار اصلی: حرم عسکریین
امام عسکری(ع) پس از شهادت، در کنار پدرش امام هادی(ع) دفن شد.[۹۴] بعدها در این مکان زیارتگاهی ساخته شد که به حرم عسکریین مشهور است. حرم امامین عسکریین در سال‌های ۱۳۸۴[۹۵]و ۱۳۸۶ش به دست تروریست‎های تکفیری تخریب شد،[۹۶] تخریب حرم عسکریین به این رخدادها اشاره دارد. بازسازی حرم در سال ۱۳۸۹ش آغاز[۹۷] و در سال ۱۳۹۴ش پایان یافت.[۹۸] 
جستارهای وابسته‌ فهرست اصحاب امام حسن عسکریتفسیر امام حسن عسکریعسکریین
  
پانویس↑ سمعانی، الانساب، ۱۹۶۲م/۱۳۸۲ق، ج۹، ص۳۰۰.↑ کلینی، الکافی، ۴۰۷۱ق، ج۱، ص۵۰۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۳۱۳↑ ابن طلحه، مطالب السؤول، ۱۳۷۱ق، ج۲، ص۷۸؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ۱۳۸۳ق، ص۳۶۲؛ البته نام سوسن در برخی منابع برای نام مادر امام هادی(ع)(نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ق، ص۹۳) و در نقلی دیگر نام مادر امام زمان(عج) آمده است(ابن ابی‌الثلج، تاریخ الائمه مجموعه نفیسه، ۱۳۹۶ق، ص۲۶)↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ق، ص۹۶؛ گفته می‌شود نام این او ابتدا عسفان بود و امام هادی او را حدیث نامید.↑ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، نجف ۱۳۶۹ق، ص۱۲۳↑ طبسی، حیاه الامام العسکری، ۱۳۸۲ق، ص۳۲۰-۳۲۴↑ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۱۱-۳۱۲.↑ ابن رستم طبری، دلائل الامامة، ۱۴۱۳ق، ص۴۲۵.↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۳.↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ۱۹۷۱-۱۹۷۲م، ج۲، ص۹۵.↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۶↑ ابن رستم طبری، دلائل الامامه، ۱۴۱۳ق، ص۴۲۴.↑ ابن رستم طبری، دلائل الإمامة، ۱۴۱۳ق، ص۴۲۴↑ خزعلی، موسوعة الإمام العسکری(ع)، ۱۴۲۶ق، ج۱، ص۳۲.↑ خزعلی، موسوعة الإمام العسکری(ع)، ۱۴۲۶ق، ج۱، ص۳۲.↑ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۳۱۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۹۲.↑ ابن حاتم، الدر النظیم، مؤسسه النشر الاسلامی، ص۷۳۷.↑ نک: نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ق، ص۹۵؛ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۵۰۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۳۱۳↑ ابن رستم طبری، دلائل الامامه، ۱۴۱۳ق، ص۴۲۳.↑ نک: ابن ابی الثلج، تاریخ الائمه مجموعه نفیسه، ۱۳۹۶ق، ص۱۴؛ مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۴۰۹ق، ص۲۵۸.↑ شیخ مفید، مسار الشیعه، ۱۴۱۴ق، ص۵۲؛ نک: ابن طاووس، الاقبال، ج۳، ص۱۴۹؛ شیخ طوسی، مصباح المجتهد، ۱۳۳۹ق، ص۷۹۲.↑ نک: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۳؛ طبرسی، تاج الموالید، ۱۳۹۶ق، ص۵۷.↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۵۰۳؛ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۳۱۴.↑ نک: مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان، ۱۳۹۱، ص۵۳۰-۵۳۳↑ طبرسی، اعلام الوری، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۱۳۱.↑ شیخ طوسی، الغیبه، ۱۳۹۸ق، ص۲۰۸؛ عطاردی، مسند الإمام العسكری(ع)، ۱۴۱۳ق، ص۹۲.↑ مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۴۰۹ق، ص۲۶۸؛ کلینی، کافی، ۱۳۹۱ق، ج۱، ص۳۲۹.↑ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۳۱۳.↑ امین، اعیان الشیعه، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۰۳.↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ق، ص۹۶؛ کلینی، الکافی، ۱۳۹۱ق، ج۱، ص۵۰۵، به نقل از: پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص ۶۱۹.↑ پاکتچی، حسن عسکری،‌امام، ص۶۱۸↑ مسعودی، إثبات الوصیة، ۱۴۰۹ق، ص۲۶۶، به نقل از: پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص ۶۱۸.↑ محمدی ری‌شهری، دانشنامه امام مهدی، ۱۳۹۳ش، ج۲، ص۱۹۴.↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۳؛ طبرسی، تاج الموالید در مجموعه نفیسه، ۱۳۹۶ق، ص۵۹.↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۷۴؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ص۲۷۸؛ شبلنجی، نور الابصار، ص۱۸۳، به نقل از: پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص۶۱۸.↑ زرندی، معارج الوصول الی معرفة فضل آل الرسول(ص)، ص۱۷۶، به نقل از: پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، صص۶۱۸۶۱۹.↑ خصیبی، الهدایة الکبری، ۱۴۱۹ق، ص۳۲۸.↑ ابن ابی الثلج، تاریخ الائمه مجموعه نفیسه، ۱۳۹۶ق، ص ۲۱-۲۲؛ نک: فخرالدین رازی،الشجرة المبارکة، ص۷۹، به نقل از: پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص۶۱۹.↑ مثلاً نک: فخرالدین رازی، الشجرة المبارکة، ص۷۸، به نقل از: پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص ۶۱۹.↑ نک: ابن حزم، جمهره انساب العرب، ۱۹۸۲م، ص۶۱؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۱۲۲، به نقل از: پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص۶.↑ سلیمیان، درسنامه مهدویت، ۱۳۸۹ش، ص۱۸۴.↑ مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۴۰۹ق، ص۲۵۹↑ نوبختی، فرق الشیعه، ۱۳۵۵ق، ص۹۲↑ شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا(ع)، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۳۵؛ اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۱۹۸↑ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص۴۲۵ – ۴۲۶؛ اربلی، کشف الغمة، ۱۳۸۱ق، ج۲، ص۴۲۷–۴۲۸؛ ابن حمزه طوسی، الثاقب فی المناقب، ۱۴۱۹ق، ص ۲۱۵↑ شیخ طوسی، الغیبه، ۱۳۹۸ق، ص۱۲۰-۱۲۲؛ اربلی، کشف الغمه، ۱۳۸۱ق، ج۲، ص۴۰۴-۴۰۷.↑ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۱۴-۳۲۰↑ جعفریان، حیات فکری و ی امامان شیعه، ۱۳۸۱ش، ص۵۳۷.↑ اشعری، المقالات و الفرق، ۱۳۶۰ش، ۱۰۱.↑ شهرستانی، الملل و النحل، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۲۰۰.↑ مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۳۸۴ش، ص۲۵۲.↑ شیخ طوسی، الغیبه، ۱۴۱۱ق، ص۲۴۶ـ۲۴۷.↑ شیخ طوسی، الغیبه، ۱۴۱۱ق، ص۲۱۸.↑ رک: شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ۱۴۰۹ق، ص۵۴۱.↑ شیخ صدوق، کمال الدین، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۲۲.↑ رک: شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ۱۴۰۹ق، ص۵۴۱.↑ مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ۱۳۷۴ش، ص۹۳.↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۵۱↑ مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۴۰۹ق، ص۲۶۸↑ مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۴۰۹ق، ص۲۶۹↑ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۳۶.↑ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۳۳۶.↑ طوسی، الغیبه، ۱۴۱۱ق، ص۱۰۸.↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۶۳ق، ج۴، ص۹۴↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۳۹-۲۴۰↑ مسعودی، مروج الذهب، ۱۳۶۳ق، ج۴، ص۱۰۸↑ ابوالفداء، المختصر فی أخبار البشر، مصر، ج۲، ص۴۶.↑ ابن‌العمرانی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء، ۲۰۰۱م، ج۱، ص۱۳۸.↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۹↑ مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۴۰۹ق، ص۲۷۰؛ کشی، رجال کشی، ۱۳۴۸ش، ص۵۶۰↑ پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص۶۲۶.↑ اربلی، كشف الغمة، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۹۳۰.↑ طوسی، الغیبة، ۱۴۱۱ق، ص۲۱۵-۲۱۶.↑ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۳۹.↑ شیخ طوسی، الغیبة، ۱۴۱۱ق، ص۲۷۲، به نقل از: پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص۶۲۶.↑ شیخ صدوق، کمال الدین، ۱۳۹۰ق، ص۴۷۵↑ پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص۶۲۶.↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۷؛ خوانساری، روضات الجنان، ۱۳۹۰ق، ج۴، ص۲۷۳-۲۷۴↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۶↑ صدوق، کمال الدین،۱۳۹۰ق، ج۲، ص۴۷۴.↑ پورسید آقایی ودیگران، تاریخ عصر غیبت، ۱۳۷۹ش، ص۱۶۸ـ۱۶۹.↑ نگاه کنید به: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۵.↑ برای نمونه نگاه کنید به: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۷، ص۴۵.↑ مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ۱۳۷۴ش، ص۹۹.↑ مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ۱۳۷۴ش، ص۹۸ـ۱۰۰.↑ برای نمونه: مسعودی، اثبات الوصیه، ۱۴۰۹ق، ص۲۷۱↑ برای نمونه: شیخ صدوق، کمال الدین، ۱۳۹۰ق، ص۲۲۲↑ برای نمونه: کشی، رجال کشی، ۱۳۴۸ش، ص۵۴۱↑ برای نمونه: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۷↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ۱۳۷۶ق، ج۳، ص۵۲۶↑ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۱۰۳↑ برای نمونه: طریحی، جامع المقال، ۱۳۵۵ش، ص۱۸۵↑ پاکتچی، حسن عسکری(ع)، امام، ص۶۳۰↑ شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۴ق، ج۲، ص۳۱۳.↑ خامه یار، تخریب زیارتگاه‎های اسلامی در کشورهای عربی، ص۲۹ و ۳۰↑ خامه یار، تخریب زیارتگاههای اسلامی در کشورهای عربی، ص۳۰.↑ خبرگزاری ابنا: آخرین وضعیت ساخت ضریح حرمین عسکریین(ع)↑ خبرگزاری ایلنا؛ عملیات بازسازی گنبد حرم امامین عسکریین پایان یافت↑ طبق نقل یکی از خدمتکاران امام، آن حضرت مجبور بود هر دوشنبه و پنجشنبه در دارالخلافه حاضر شود.(طوسی، الغیبه، ۱۴۱۱ق، ص۲۱۵.) 
منابعابن‌العمرانی، محمد بن علی،‌ الإنباء فی تاریخ الخلفاء، محقق، قاسم السامرائی، القاهرة، دارالآفاق العربیة، ۲۰۰۱م.ابن ابی‌الثلج، تاریخ الائمه، در مجموعه نفیسه، قم، ۱۳۹۶ق.ابن اثیر، علی بن ابی الکریم، الکامل فی التاریخ، به کوشش کارلوس یوهانس تورنبرگ، لیدن، بی نا، ۱۸۵۱-۱۸۷۱م.ابن حاتم عاملی، یوسف، الدر النظیم، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی تا.ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون،‌ قاهره، بی نا، ۱۹۸۲م.ابن حمزه طوسی، محمد بن علی، الثاقب فی المناقب، قم، انتشارات انصاریان، چاپ سوم، ۱۴۱۹ق.ابن خلکان، شمس الدین احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء امان، به تحقیق احسان عباس، بیروت، دار صادر، ۱۹۷۱-۱۹۷۲م.ابن رستم طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، بعثت، ۱۴۱۳ق.ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، به تصحیح و تعلیق علی‌اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۰۴ق/۱۳۶۳ش.ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، نجف، بی نا، ۱۳۷۶ق.ابن صباغ، علی، الفصول المهمه، به کوشش سامی غریری، قم، بی نا، ۱۳۷۹ق.أبوالفداء، إسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، مصر، المطبعة الحسینیة المصریة، بی‌تا.اشعری، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تصحیح محمد جواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۰ش.سید بن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، به کوشش جواد قیومی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۴ق.سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، تحقیق: عبدالرحمن بن یحیی، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲م/۱۳۸۲ق.ابن طلحه، محمد، مطالب السؤول، نجف، بی نا، ۱۳۷۱ق-۱۹۵۱م.ابوالمعالی بلخی، محمد، بیان الادیان، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، روزنه، ۱۳۷۶ش.اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز، نشر بنی هاشمی، چاپ اول، ۱۳۸۱ق.اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۵ق.اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، قم، رضی، ۱۴۲۱ق.امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دار التعارف‏، ۱۴۰۳ق.پاکتچی، احمد، حسن عسکری(ع)، امام، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۲۰، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۹۱ش.پورسیدآقایی و دیگران، تاریخ عصر غیبت، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی حضور، چاپ اول، ۱۳۷۹ش.جعفریان، رسول، حیات فکری و ی امامان شیعه، قم، انتشارات انصاریان، ۱۳۸۱ش.حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، نجف، المطبعة الحیدریه، ۱۳۶۹ق.احمد خامه‎یار، تخریب زیارت‌گاه‎های اسلامی در کشورهای عربی، قم، دار الإعلام لمدرسة اهل‎البیت(ع)، ۱۳۹۳ش.خزعلی، الامام العسکری علیه‌السلام، قم، مؤسسة ولی العصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف، چاپ اوّل، ۱۴۲۶ق.خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، بیروت، موسسة البلاغ، ۱۴۱۹ق.خوانساری، محمد باقر، روضات الجنان فی احوال العلماء و السادات، قم، اسماعیلیان، ۱۳۹۰ق.ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، موسسة الرسالة، ۱۴۰۵ق-۱۹۸۵م.زرندی، جمال‌الدین محمد بن یوسف، معارج الوصول الی معرفة فضل آل الرسول(ص)، به کوشش ماجد عطیه، قم، انتشارات عامری، بی تا.سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، نجف، بی نا، ۱۳۸۳ق-۱۹۶۴م.سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت: حضرت مهدی از ولادت تا امامت، قم، بنیاد فرهنگی مهدی موعود، ۱۳۸۹ش.شبلنجی، مؤمن بن حسن، نور الابصار فی مناقب آل بیت النبی المختار، به کوشش عبدالعزیز سالمان، قاهره، مکتبه التوفیقیه، بی تا.شيخ صدوق‏، محمد بن علی، عيون أخبار الرضا عليه السلام‏، تهران‏، نشر جهان‏، ۱۳۷۸ق.شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، بی‌نا، ۱۳۹۰ق.شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام،‌ دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ق.شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، مشهد، موسسه نشر دانشگاه مشهد، ۱۴۰۹ق.شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، به کوشش عبادالله طهرانی و علی احمد ناصح، قم، م‍وس‍س‍ه‌ال‍م‍ع‍ارف‌الاس‍لام‍ی‍ه‌‏‫، ۱۴۱۱ق.شیخ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، تهران،‌ مکتبه النینوا، ۱۳۹۸ق.شیخ طوسی، الغیبة، قم، دار المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق.شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، تهران، بی نا، ۱۳۳۹ق.شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة‌ حجج الله علی العباد، قم، مؤسسة‌ اهل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۱۴ق.شیخ مفید، محمد بن محمد، مسار الشیعه، به تحقیق مهدی نجف، بیروت،‌ دار المفید، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، قم، الشریف الرضی، ۱۳۶۴ش.طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، مجموعه نفیسه، قم، ۱۳۹۶ق.طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، آل البيت‏، ۱۴۱۷ق.طبسی، محمد جواد، حیاه الامام العسکری(ع)، سوم، قم، موسسه بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش.طریحی، فخرالدین، جامع المقال فیما یتعلق باحوال الحدیث و الرجال، به کوشش محمدکاظم طریحی، تهران، بی نا، ۱۳۵۵ش.فخرالدین رازی، م‍ح‍م‍دب‍ن‌ ع‍م‍ر، الشجرة المبارکة، قم، م‍ک‍ت‍ب‍ه‌ آی‍ه‌ال‍ل‍ه‌ ال‍م‍رع‍ش‍ی‌، ۱۴۰۹ق.قطب الدین راوندی، سعید بن عبد الله، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی(عج)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی (اختیار معرفة الرجال)، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری و محمد ی، تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۴۰۷ق.مسعودی، علی بن حسین، إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۰۹ق.مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه للإمام علی بن أبی طالب، قم، انصاریان، ۱۴۲۶ق.مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، قم، دارالهجره، چاپ دوم، ۱۳۶۳ق. و مصر(بی نا)، ۱۳۶۴ق.مقدسی، یدالله، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معومان، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۱ش.نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، تصحیح سیدمحمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، المکتبة المرتضویة، ۱۳۵۵ق. 
پیوند به بیروندائرة المعارف بزرگ اسلامیپیشین:امام هادیامام یازدهم شیعیان دوازده‌امامی۲۵۴-۲۶۰ هجری قمریپسین:امام مهدی

 

عبدالعظیم حسنی

عبدالعظیم
نمایی از حرم حضرت عبدالعظیم.jpg

نمایی از حرم حضرت عبدالعظیم

نامعبدالعظیم
زادروزپنج شنبه ۴ ربیع‌الثانی سال ۱۷۳ق.
زادگاهمدینه
درگذشتجمعه ۱۵ شوال سال ۲۵۲ هجری قمری، برابر با ۱۳ مهر سال ۲۳۵ هجری شمسی، در زمان المعتزّ بالله عبّاسی.
لقب(ها)سیدالکریم، شاه عبدالعظیم
پدرعبدالله
مادرفاطمه
طول عمر۷۹
مدفنری
مختصات مدفن۳۵٫۵۸۶۰۱۲شمالی ۵۱٫۴۳۵۴۶۳شرقی
امامزادگان مشهور

عباس بن علی، زینب کبری، فاطمه معصومه، سید محمد، احمد بن موسی،
سایر امامزادگان

عبدالعظیم حسنی (۱۷۳-۲۵۲ ق) مشهور به شاه عبدالعظیم و سیدالکریم از عالمان سادات حسنی و از راویان حدیث. نسب او با چهار واسطه به امام حسن(ع)می‌رسد. شیخ صدوق، مجموعه روایات وی را با عنوانجامع اخبار عبدالعظیم گردآوری کرده است. عبدالعظیم حسنی، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) را درک کرده و نقل است که ایمان خویش را بر امام هادی(ع) عرضه داشت و در زمان او وفات یافت. حرم حضرت عبدالعظیم واقع در شهر ری، زیارتگاه شیعیان است. در برخی روایاتثواب زیارت قبر او برابر با ثواب زیارت قبر امام حسین(ع) دانسته شده است.

 

زندگی‌نامه

عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی‌طالب، مشهور به عبدالعظیم حسنی، شاه عبدالعظیم و سیدالکریم، در پنج‌شنبه ۴ ربیع‌الثانی سال ۱۷۳ق، در زمان حکومت هارون الرشید، در مدینه (درباره محل ولادت وی اختلاف است) متولد شد.[۱] پدرش عبدالله بن علی قافه و مادرش دختر اسماعیل بن ابراهیم بوده که به هیفاء» موسوم است.[۲] نسب وی بهامام مجتبی(ع) می‌رسد. نجاشی از عالمان شیعی می‌گوید: پس از رحلت وی به هنگام غسل، رقعه‌ای در لباسش یافت شد که نسب وی در آن بدین صورت نوشته بود: من ابوالقاسم فرزند عبدالله، فرزند علی، فرزند حسن، فرزند زید، فرزند امام حسن(ع) ابن علی بن ابی طالب هستم.[۳] میرداماد عبدالعظیم را دارای نسب روشن و شرافت آشکار توصیف می‌کند.[۴]

تشکیک در تاریخ تولد و وفات

رضا استادی در مجله نور علم معتقد است که قدیمی‌ترین منبعی که تاریخ تولد و وفات عبدالعظیم حسنی را ذکر کرده کتاب نور الآفاق نوشته جواد شاه عبدالعظیمی (م۱۳۵۵ق) است. استادی با کنار هم گذاشتن مطالب متعددی از این کتاب نتیجه می‌گیرد بسیاری از گفته‌های او فاقد استناد و بلکه ساختگی است. یکی از همین سخنان ساختگی، تاریخ تولد و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی است که از کتاب او به چند کتاب دیگر نیز راه‌ یافته است. [۵] چند سال بعد از انتشار مقاله استادی، رسول جعفریان پژوهش‌گر تاریخ اسلام خلاصه‌ای از تحقیقات استادی را منتشر کرد.[۶]

همسر و فرزندان

همسر عبدالعظیم، دختر عمویش، خدیجه، دختر قاسم بن حسن امیر، مکنّی به ابومحمد بود. عبدالعظیم از او صاحب دو فرزند به نام‌های محمد و ام سَلَمِه شد.[۷]شیخ عباس قمی، محمد پسر عبدالعظیم را مردی بزرگوار توصیف می‌کند که به مقام زهد و عبادت شهرت داشت.[۸]

 

مصاحبت با ائمه(ع)

عبدالعظیم محضر چند امام را درک کرده است. آقا بزرگ تهرانی نقل می‌کند که عبدالعظیم حسنی، امام رضا(ع) وامام جواد(ع) را درک کرده و ایمان خویش را بر امام هادی(ع) عرضه داشته و در زمان وی وفات یافت،[۹] اماآیت‌الله خویی، هم‌عصر بودن عبدالعظیم با امام رضا(ع) را رد می‌کند.[۱۰]

شیخ طوسی در کتاب رجالی خویش، وی را در زمره اصحاب امام عسکری(ع) نام می‌برد.[۱۱] عزیزالله عطاردینیز تصریح می‌کند با توجه به حالات عبدالعظیم حسنی و تحقیق در روایات وی، می‌توان دریافت که او امام کاظم(ع)، امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی(ع) را درک کرده است.[۱۲]

درباره برخورد عبدالعظیم با امامان نقل شده که او هرگاه وارد مجلس امام جواد(ع) یا امام هادی(ع) می‌شد، با کمال ادب و خضوع و غایت حیا و تواضع، در حالی که دست‌های خود را از ردا بیرون آورده بود، به محضر آن امامان سلام عرض می‌کرد و امام پس از جواب سلام، او را نزدیک خود می‌خواند و در کنار خویش می‌نشاند؛ به حدّی که زانوی او به زانوی امام می‌چسبید و امام، کاملا از احوال او سؤال می‌کرد. این برخورد موجب حسرت و غبطه دیگران می‌شد.[۱۳]

 

زندگی در دوران سرکوب شیعیان

دوران زندگی عبدالعظیم مصادف با شرایط خفقان و سرکوب شیعیان توسط بنی عباس بود. عبدالعظیم نیز همچون پدرانش سال‌ها تحت تعقیب بود. او گرچه زمانی که در مدینه، بغداد و سامرا می‌زیست روش تقیهرا در پیش گرفته و عقیده و مرام خود را پنهان می‌داشت، ولی با این حال مورد غضب متوکل و معتزبود.[۱۴]

هجرت به ری

بنابر گزارش‌های تاریخی، عبدالعظیم در زمان معتز خلیفه عباسی، به جهت اذیت و آزار و ترس از قتل، به امر امام هادی(ع) از سامرا به ری - که از پایگاه‌های مهم عباسیانبود - هجرت کرد. برخی هم نقل کرده‌اند به قصد زیارتقبر علی بن موسی الرضا به قصد خراسان هجرت کرد و در ری برای زیارت حمزة بن موسی بن جعفر توقف کرد و در آن‌جا مخفی شد.[۱۵]

نجاشی به نقل از احمد بن محمد بن خالد برقی ماجرا را این‌گونه روایت می‌کند که عبدالعظیم در حال فرار از سلطان، به ری آمد و در سرداب خانه مردی از شیعیان در محله سکة الموالی» ساکن شد. او در همان سرداب به عبادت می‌پرداخت، روز را روزه می‌گرفت و شب را بهعبادت می‌گذراند. وی مخفیانه از منزل بیرون می‌آمد و به زیارت قبری می‌رفت که می‌گفت: این قبر مردی از فرزندان موسی بن جعفر(ع) است. پیوسته در آن سرداب بود و خبر ورود او به شیعیان آل محمد یکی پس از دیگری می‌رسید تا اکثر شیعیان با وی آشنا شدند.[۱۶]

 

وفات

برخی امامزادگان ایران
نام امامزادهازنسل امامشهر، استان
هلال بن علیامام علی (ع)اصفهان-آران و بیدگل
امامزاده هاشمامام علی (ع)
محمد بن حنفیه
گیلان-رشت
عبدالعظیم حسنی(حرم حضرت عبدالعظیم)امام حسن مجتبی(ع)ری
امامزاده داودامام حسن مجتبی(ع)تهران-کوه‌های کن
حسن بن حسین بن اسحاقامام حسن مجتبی(ع)لرستان-الیگودرز
جلال الدین اشرفامام حسن مجتبی(ع)گیلان-آستانه اشرفیه
امامزاده هاشمامام حسن مجتبی(ع)مازندران-آمل
امامزاده محسن(امامزاده کوه)امام حسن مجتبی(ع)همدان
محمد بن محمد بن زید(ع)(امامزاده محروق)امام سجاد(ع)خراسان رضوی - نیشابور
امامزاده عبداللهامام سجاد(ع)خوزستان-شوشتر
محمد بن زید بن علی(ع)امام سجاد(ع)خوزستان - شوشتر
علی بن محمد باقر(ع)(مشهد اردهال)امام باقر(ع)اصفهان - کاشان
علی بن جعفر الصادقامام صادق(ع)قم/ سمنان
علی زین العابدین(درب امام)امام صادق(ع)اصفهان
جعفر بن علی(امامزاده جعفر)امام صادق(ع)یزد
حمزه بن موسی(ع)امام کاظم(ع)تهران - ری
حسین بن موسی بن جعفر(ع)(علاءالدین حسین)امام کاظم(ع)فارس - شیراز
محمد بن موسی بن جعفر(ع)(سیدمیرمحمد)امام کاظم(ع)فارس - شیراز
حکیمه دختر امام کاظمامام کاظم(ع)کهکیلویه و بویراحمد - گچساران
اسحاق بن موسی(ع)امام کاظم(ع)مرکزی - ساوه
امامزاده شاهرضاامام کاظم(ع)اصفهان - شهرضا
امامزاده زینبیهامام کاظم(ع)اصفهان
آقاعلی عباسامام کاظم(ع)اصفهان - کاشان
امامزاده صالحامام کاظم(ع)تهران - تجریش
حسین بن موسیامام کاظم(ع)خراسان جنوبی - طبس
امامزاده محمد بن موسیامام کاظم(ع)خوزستان-دزفول
سید بهاءالدین محمدامام کاظم(ع)چهارمحال وبختیاری - شیخ شبان
علی بن حمزهامام کاظم(ع)فارس - شیراز
محمد بن حسن(آقامشهید)امام کاظم(ع)فارس - فراشبند
امامزاده یحییامام کاظم(ع)سمنان
عبیدالله بن موسی(ه هجیج)امام کاظم(ع)کرمانشاه - روستای هجیج
سید سلطان محمد(پیرچوگان)امام کاظم(ع)هرمزگان - رودان
امامزاده عبداللهامام کاظم(ع)همدان
امامزاده حسینامام رضا(ع)قزوین
امامزاده جعفر(شاه کرم)امام رضا(ع)اصفهان
موسی بن محمد(موسی مبرقع)امام جواد(ع)قم
احمد بن موسی مبرقع(میراحمد)امام جواد(ع)اصفهان - کاشان
امامزاده اسماعیلامام جواد(ع)فارس - فسا
شاهزاده حسینامام هادی(ع)همدان

درگذشت عبدالعظیم حسنی در۱۵ شوال سال ۲۵۲ق در زمانامام هادی(ع) رخ داد.[۱۷] آنچه درباره چگونگی رحلت عبدالعظیم حسنی آمده، دو قول مرگ طبیعی و شهادت را روایت کرده‌ است. نجاشیقائل به بیماری عبدالعظیم است که منجر به فوت او شد.[۱۸] شیخ طوسی نیز قائل است که عبدالعظیم در ری وفات یافت و قبر او در آن‌جاست.[۱۹]

در مقابل، گزارشی نیز وجود دارد که قائل به زنده به‌گور کردن و شهادت عبدالعظیم شده است. طریحی معتقد است از اولاد ابوطالب، کسی که در ری زنده مدفون شد، عبدالعظیم حسنی است،[۲۰] ولی واعظ کُجوری نوشته است که در کتاب رجال و انساب، از احوال حضرت عبدالعظیم تفحص نموده و از شهادت وی خبری صحیحو موثق نیافته است.[۲۱]

مدفن و ثواب زیارت عبدالعظیم

نوشتار اصلی: آستانه حضرت عبدالعظيم

بنا بر نقل محدث نوری، فردی از شیعیان، رسول اکرم(ص) را در عالم رؤیا زیارت می‌کند که به او می‌فرماید فردا یکی از اولاد من کنار درخت سیب در باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب رازی تشییع و دفن خواهد شد. وی برای خرید آن مکان به صاحب باغ مراجعه می‌کند در حالی که صاحب آن باغ نیز همان خواب را دیده بود و آن باغ را وقف عبدالعظیم و دیگر شیعیان کرد که در آن دفن شوند.[۲۲] به همین علت، حرم عبدالعظیم حسنی به مسجد شجره» یا مزار نزدیک درخت» نیز معروف است.[۲۳]

شیخ صدوق در باب زیارت مرقد وی، روایتی را نقل می‌کند که فردی از اهالی ری بر امام هادی(ع) وارد شد و گفت: به زیارت حضرت سیدالشهدا مشرف شدم. امام(ع) فرمود: ثواب زیارت قبر عبدالعظیم که نزد شماست مانند کسی است که قبر حسین بن علی(ع) را زیارت کرده است.[۲۴]

 

فضائل و مقامات

علامه حلی در شرح حال عبدالعظیم، او را عالمی پرهیزکار معرفی می‌کند.[۲۵] محدث نوری نیز درباره فضائل او از رساله صاحب بن عباد نقل می‌کند که وی مردی با ورع، پارسا، معروف به امانت، صداقت در گفتار، عالم به امور دین، قائل به توحید و عدل و دارای احادیث بسیار بود.[۲۶] تقوا پیشگی و درستکاری عبدالعظیم حسنی باعث بلندی جایگاه و مقام وی نزد ائمه اطهار بود.[۲۷]

در بیان امام معصوم(ع)

امام هادی(ع) در سفری که عبدالعظیم به سامرا داشت، او را تصدیق می‌کند. امام هادی(ع) وی را این‌گونه خطاب می‌کند: یا اباالقاسم! تو به حق ولی ما هستی. تو همان دینی را که پسندیده خداست، انتخاب کرده‌ای. خداوند تو را با گفتار ثابت در دنیا و آخرت تثبیت کند.[۲۸] این گفتگو میان امام و عبدالعظیم به حدیث عرض دین» مشهور است.

مقام علمی

ابو تراب رویانی می‌گوید: شنیدم که ابو حماد رازیمی‌گفت در سامرا بر امام هادی(ع) وارد شدم و از بعضی مسائل حلال و حرام پرسیدم. چون قصد وداع داشتم حضرت فرمود: چنانچه در امور دینی در [تشخیص] حلال و حرام، مسئله‌ای بر تو دشوار شد، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی سؤال کن و سلام مرا به او برسان.[۲۹]

 

روایات عبدالعظیم

در کتب حدیثی و متون روایی، بیش از صد روایت از عبدالعظیم حسنی آمده است. صاحب بن عباد می‌گوید:وی کثرت روایت و حدیث دارد و از امام جواد(ع) و امام هادی(ع) روایت می‌کند.[۳۰]

از وی کتاب‌هایی در دست است؛ مانند کتاب خُطَب امیرالمؤمنین‌»[۳۱]و کتاب یوم و لیله»[۳۲] که ظاهرا اعمالی است که بر حسب اخبار ائمه اطهار(ع) با اذکار خاصه روایت شده است و هر مکلفی می‌تواند در تمام روز و شب از مستحبات و واجبات به جا آورد.[۳۳]همچنین کتابی با عنوان روایات عبدالعظیم حسنی‌» نیز شهرت دارد.[۳۴]

عده‌ای از بزرگان شیعه احادیثی را از عبدالعظیم حسنی روایت کرده‌اند و شیخ صدوق، مجموعه روایات وی را با عنوان جامع اخبار عبدالعظیم‌» گردآوری کرده است.[۳۵]شمار احادیثی که وی بی‌واسطه از امامان(ع) نقل می‌کند، دو روایت از امام رضا(ع)، ۲۶ روایت از امام جواد(ع) و ۹ روایت از امام هادی(ع) است و روایات باواسطه وی هم به ۶۵ حدیث می‌رسد.

 

آثار درباره عبدالعظیم

در خرداد سال ۱۳۹۲ش، برای معرفی شخصیت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) کنگره بزرگداشتی در تالار شیخ صدوق واقع در حرم وی برگزار شد؛ مجموعه آثار این کنگره در ۲۹ جلد منتشر گردید که برخی از آن‎ها عبارتند از:

کتاب جنة النعیم

  • رسالة فی فضل سیدنا عبد العظیم الحسنی المدفون بالری، نوشته صاحب بن عباد.
  • أخبار عبد العظیم بن عبد الله بن علی بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن أبی طالب(ع)، نوشته شیخ الصدوق، و در الذریعة به نام "حیاة عبد العظیم الحسنی" ذکر کرد.
  • جنات النعیم فی أحوال سیدنا الشریف عبد العظیم، عربی، نوشته ملا اسماعیل کزازی اراکی متوفای سال ۱۲۳۶ق.
  • روح وریحان، یا جنة النعیم والعیش السلیم فی أحوال السید الکریم والمحدث العلیم عبد العظیم الحسنی (علیه‌السلام)، فارسی، نوشته : الحاج الشیخباقر کجوری مازندرانی متوفای سال ۱۲۵۵ق.
  • التذکرة العظیمیة، عربی، نوشته الحاج الشیخ محمد إبراهیم الکلباسی متوفای سال ۱۳۶۲ق.
  • الخصایص العظیمیة فی أحوال السید أبی القاسم عبد العظیم بن عبد الله الحسنی(ع)، نوشته شیخ جواد شاه عبدالعظیمی متوفای سال ۱۳۵۵ق.
  • عبد العظیم الحسنی حیاته ومسنده،
  • مسند حضرت عبد العظیم حسنی، فارسی، نوشتهعزیزالله عطاردی قوچانی، متوفای ۳ مرداد ۱۳۹۳ش.
  • آشنائی با حضرت عبد العظیم حسنی(ع) ومصادر شرح حال او، نوشته رضا استادی.
  • بررسی کلی روایات حضرت عبد العظیم حسنی(ع)، نوشته محمد کاظم رحمان ستایش.
  • شناخت‌نامه حضرت عبد العظیم حسنی وشهر ری، نوشته سید محمدحسین حکیم و علی‌اکبر زمانی‌نژاد.
  • مجموعة مقالات کنگره حضرت عبد العظیم حسنی(ع).

همچنین:

  • حکمت‌نامه حضرت عبد العظیم الحسنی(ع)، فارسی، نوشته محمد محمدی ری‎شهری.
  • عبدالعظیم الحسنی العالم الفقیه والمحدّث المؤتمن، سیرته ومسنده، عربی، نوشته أحمد بن حسین العبیدان.
  • شرح حدیث عرض دین حضرت عبدالعظیم حسنی، فارسی، نوشته لطف‌الله صافی گلپایگانی.

پوستر فیلم سینمایی مسافر ری

ساخت سریال

نوشتار اصلی: مسافر ری (فیلم)

فیلم مسافر ری به کارگردانی داود میرباقری است که روایت‌گر سفر عبدالعظیم حسنی(ع) از سامراء به ری و رویدادهای این سفر است. این فیلم در سال ۱۳۷۹ش تولید و اکران شده است.[۳۶] سپس در سیمای جمهوری اسلامی به صورت سریال پخش شده است.[۳۷]

 

پانویس

  1.  تهرانی، الذریعه، دار الاضواء، ج۷، ص۱۶۹؛ بر آستان کرامت، ۱۳۹۲ش، ص۵.
  2.  ابن عنبه، عمده الطالب، ۱۳۸۰ش، ص۹۴.
  3.  نجاشی، رجال نجاشی، ۱۴۱۶ق، ص۲۴۸.
  4.  میرداماد، الرواشح السماویة، ۱۴۲۲ق، ص۸۶.
  5.  مجله نور علم شماره ۵۰-۵۱ ص ۲۹۷-۳۰۱
  6.  انتقادهای رسول جعفریان درباره دو تاریخ ساختگی
  7.  واعظ کجوری، جنه النعیم، ۱۳۸۲ش، ج۳، ص۳۹۰؛ ابن عنبه، عمده الطالب، ۱۳۸۰ش، ص۹۴.
  8.  قمی، منتهی الآمال، ۱۳۷۹ش، ج۱، ص۵۸۵.
  9.  تهرانی، الذریعه،‌ دار الاضواء، ج۷، ص۱۹۰.
  10.  خویی، معجم رجال الحدیث، ۱۴۱۳ق، ج۱۱، ص۵۳.
  11.  طوسِی، رجال طوسی، ص۴۰۱.
  12.  عطاردی، عبدالعظیم الحسنی حیاته و مسنده، ۱۳۸۳ش، ص۳۷.
  13.  زندگانی حضرت عبدالعظیم(ع)، ص۳۰.
  14.  بر آستان کرامت، ۱۳۹۲ش، ص۷.
  15.  واعظ کجوری، جنه النعیم، ۱۳۸۲ش، ج۴، ص۱۳۱.
  16.  نجاشی، رجال نجاشی، ۱۴۱۶ق، ص۲۴۸.
  17.  تهرانی، الذریعه، دار الاضواء، ج۷، ص۲۹۰.
  18.  نجاشی، رجال نجاشی، ۱۴۱۶ق، ص۲۴۸.
  19.  طوسی، الفهرست، ۱۴۱۷ق، ص۱۹۳.
  20.  طریحی، المنتخب، ۱۳۶۹ق، ص۸.
  21.  واعظ کجوری، جنه النعیم، ۱۳۸۲ش، ج۵، ص۳۶۰.
  22.  نوری، خاتمه مستدرک، ۱۴۱۵ق، ج۴، ۴۰۵.
  23.  ابن عنبه، عمده الطالب، ۱۳۸۰ش، ص۹۴؛ بر آستان کرامت، ۱۳۹۲ش، ص۱۲.

شرح نامه ۳۱ نهج البلاغه/ عظمت حضرت رسول اکرم(ص)

حضرت امیر(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می‎فرماید: پسرم بدان هیچ‎کس از خدا همچون پیامبر اسلام خبر نیاورده است و هیچ‎کس مثل رسول اکرم(ص) احکام خدا را بیان نکرده است. بنابراین پیغمبر اسلام را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات وی را قائد خود انتخاب کن.

عظمت حضرت رسول اکرم(ص)

 

PDF

 

وَاعْلَمْ یا بُنَیَّ أَنَّ اَحَداً لَمْ یُنْبِیء عَنِ اللهِ سُبْحانَه کَما اَنْبَأ عَنْهُ الرَّسُولُ فَارْضَ بِهِ رائِداً وَ اِلَی النَّجاۀِ قائِداً فَاِنّی لَمْ آلُکَ نَصِیحَۀً وَ اِنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ فِی النَّظَرِ لِنَفْسِکَ وَ اِنِ اجْتَهَدْتَ مَبْلَغَ نَظَری لَک.

 

در ادامه نامه حضرت امیر(ع) به فرزندش امام حسن(ع) می‎فرماید: وجود رسول اکرم(ص) را در زندگی الگو قرار بده و به او اقتدا کن.

 

قبل از توضیح این قسمت از نامه ٢ واژه را باید معنا کنیم.

 

١ـ رائد: این کلمه از ریشه رَوْد گرفته شده است این کلمه در اصل به معنای تلاش و کوشش برای پیدا کردن آب و چراگاه است سپس به هرگونه تلاش برای انجام هر چیزی گفته می‎شود و از آنجا که پیامبر اکرم(ص) در تلاش و کوشش و جستجوی سعادت برای امّت و پیروان خود بوده او را رائد می‎گویند.

 

٢ـ آل: صیغه متکلّم وحده از ریشه اَلْو گرفته شده است این کلمه در اصل به معنای کوتاهی کردن است (و جمله لم آلُک نصیحۀً) که در متن نامه آمده است به این معناست که من در هیچ نصیحت و خیرخواهی درباره تو کوتاهی نکردم.

 

مولا علی در این بخش از نامه خطاب به فرزندش اشاره به ٢ نکته مهم اشاره می‎کند: ١ـ پیامبر اسلام بهترین پیشوا و راهنماست. ٢ـ پدرت امیرالمؤمنین از هیچ کوششی برای هدایت او فروگذار نکرده است بنابراین باید برای پیروی از این ٢ پیشوا پافشاری کرد.

 

می‎فرماید: پسرم بدان هیچ‎کس از خدا همچون پیامبر اسلام خبر نیاورده است و هیچ‎کس مثل رسول اکرم(ص) احکام خدا را بیان نکرده است. بنابراین پیغمبر اسلام را به عنوان رهبر خود بپذیر و در طریق نجات وی را قائد خود انتخاب کن.

 

این تعبیر نشان می‎دهد که وحی آسمانی که بر پیغمبر اکرم نازل شد سرآمد همه وحی‎هایی است که بر انبیاء گذشته نازل شده است در آن زمان‎ها مطابق استعداد انسان‎های همان زمان وحی آسمانی نازل می‎شد و در عصر خاتم انبیا آخرین پیام‎های خدا بر قلب مبارکش وحی می‎شد مقایسه قرآن مجید با تورات و انجیل کنونی شاهد گویای این تفاوت عظیم است، در مورد معرفت خداوند و دلایل توحید و صفات پروردگار قرآن مجید مطالبی دارد که در هیچ‎یک از کتب آسمانی دیده نمی‎شود حتّی عُشری از اعشار آن هم وجود ندارد. در مورد مسائل مربوط به معاد که به گفته بعضی از محققان ٢٠٠٠ آیه در قرآن از معاد و شاخ و برگ آن سخن می‎گوید آنقدر قرآن مطلب به میان آورده که فراتر از آن تصور نمی‎شود.

 

در مباحث اخلاقی اجتماعی ی و مسائل مربوط به حکومت و تاریخ پیشینیان قرآن از هر نظر پربار است به همین دلیل امام در گفتار بالا می‎فرماید احدی مانند پیامبر اسلامی وحی آسمانی را به صورت گسترده بیان نکرده است و همین دلیل انتخاب او به عنوان بهترین راهنما و پیشوا مطرح شده است باید توجه داشت که واژۀ رائد در اصل به معنای کسی است که او را برای جستجوی مرتع و آب برای چهارپایان می‎فرستند و هنگامی که آن را کشف کرد خبر می‎دهد سپس این معنا توسعه یافته و به کسانی که امور حیاتی را در اختیار انسان‎ها می‎گذارند اطلاق شده است، قائد هم در اصل به معنای کسی است که مهار ناقه را در دست می‎گیرد و آن را در مسیر راهنمایی می‎کند سپس به رهبران انسانی اطلاق شده است.

 

امام در ادامه سخن می‎افزاید من از هیچ اندرزی درباره تو کوتاهی نکردم و تو هر قدر برای آگاهی از صلاح خویش کوشش کنی به آن اندازه که من درباره تو تشخیص داده‎ام نخواهی رسید. هدف امام از این سخن آن است که فرزندش را تشویق کند به ٢ دلیل نسبت به این نصایح کاملاً پایبند باشد یکی اینکه امام بر اثر دلسوزی و محبت فوق‎العاده به او چیزی را فروگذار نکرده و دیگر اینکه فرزندش تازه کار است و هرگز نمی‎تواند آنچه را امام می‎داند و می‎بیند بداند و ببیند که گفته‎اند آنچه را جوان در آیینه می‎بیند پیر در خشت خام آن را بیند.

 

در این جملات حضرت امیر(ع) پس از تبیین و تشریح موقعیّت بشر در این دنیا و انتقال او به سرای آخرت و پس از روشن شدن حقایق و اعتبارات و آنچه که به صلاح یا فساد آدمی است و اینکه برای وصول به فلاح و رستگاری باید از نیّت صاف و صدق ضمیر و باطن برخوردار بود و پیوسته در مواقف شک و شبهه جانب احتیاط را باید گرفت و باید از سنّت‎ها و شیوه‎های عاقلانه تبعیّت نمود به مسأله حیاتی هدایت و ارشاد و مسیر سعادت و رستگاری بشر اشاره می‎کنند که برای رفع تردید و ابهام و توقّف در عمل و تصمیم باید از ارشاد و هدایت و دستگیری شخصیّتی خبیر و آگاه و مطّلع بر همه جوانب و زوایای موارد مشتبه و مجهول بهره‎مند شد و کلام او را عقل منفصل تمییز و تشخیص مبهمات دانست و او را چراغ هدایت در دل ظلمانی حوادث دانست.

 

بر اساس همین برهان و حکم عقل به متابعت اعلم و خبیر باید از رسل الهی و رهبران دینی که موارد مشکوک برای آنان به دیده دل روشن است متابعت نمود و دستور آنان را بر همه خواست‎ها و انتظارات دیگران و تشویق‎ها و تهدیدها ترجیح و برتری داد، از اینجاست که می‎فهمیم چرا علی(ع) در این فقرات، رسول خدا و اهل بیت او را بهترین و سزاوارترین افراد به هدایت و دستگیری انسان‎ها مشخص نموده است.

 

قرآن مجید می‎فرماید وَ لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ الله اُسْوَۀٌ حَسَنۀ به تحقیق در وجود رسول اکرم(ص) برای شما مسلمین الگوی بسیار پسندیده‎ای است.

 

این واقعیت قابل انکار نیست که ما مسلمانان در مورد معرفت و حتی شناخت سطحی پیامبر اکرم(ص) کوتاهی غیرقابل توجیهی کرده‎ایم این امر چه در میان اهل سنّت چه در شیعه دلایل متعددی می‎تواند داشته باشد لااقل شیعه با تعلّق خاطری که به ائمّه دارد و با ارادتی که ائمّه به پیامبر دارند نه تنها نباید از ذکر پیامبر غافل شود که باید با جدّ و جدّ بیشتری در مسیر ارادت محبت معرفت و تأسّی به پیامبر حرکت کند، روایات متعددی نزدیک به این معنا به دست ما رسیده است. امام رضا(ع) فرمود:

 

اِنَّ رَسُولَ الله یَومَ القِیامَۀ آخِذٌ بِحُجزَۀِ الله وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجزَۀِ نَبِیِّنا وَ شِیعَتُنا آخِذُونَ بِحُجزَتِنا.[١]

در روز قیامت پیامبر به خدا متوسّل می‎شود و ما به پیامبر اکرم متوسل می‎شویم و شیعیان ما به ما اهل بیت متوسل می‎شوند گاهی تمسّک و توسل به ائمه و به ویژه حضرت امیر یا امام حسین(ع) برای بعضی عوام جای تمسّک و توسل و تعلّق به پیامبر را تنگ کرده است در حالی که هر کدام جایگاه خود را دارند. جایگاه و مقام والای پیامبر آنقدر عظیم و عزیز است که ائمه هدی خود را وابسته و محتاج به ایشان می‎دیدند و فیض را از او می‎خواستند.

 

حضرت علی(ع) با هر عظمتی که داشتند (و ما گوشه‎ای از آن را هم نمی‎دانیم) نسبت خود با پیامبر(ص) را چنین توصیف می‎فرماید:

 

وَ لَقَدْ کُنْتُ اَتّبِعُهُ اتِّباعَ الفصیل اَثَرَ اُمِّه.[٢]

من مثل کودک تازه از شیر گرفته شده دنبال رسول اکرم(ص) را می‎گرفتم.

 

این حسّ کوچکی و پناه بردن به پیامبر حتی تا آخر عمر همراه حضرت امیر بود. (ما در صدد تعیین تکلیف و تعیین رتبه برای پیامبر(ص) و علی(ع) نیستیم و نمی‎توانیم هم باشیم) زیرا ایشان هر کدام ویژگی خود را دارند چنانکه حضرت رسول(ص) خود، مردم را به شأن علی(ع) آگاهی می‎ساخت اما در نظام عالم هر کلیدی در دست کسی است، اگر ما صرف‎نظر از مباحث کلامی و نظری صِرف، تنها خوبی‎های در حدّ خوبی پیامبر(ص) را بشناسیم و بشناسانیم در هر مخاطبی یک نوع جذبه نسبت به شخصیّت پیامبر(ص) ایجاد می‎شود، با پیگیری مباحثی که در این سلسله داریم.

 

مخاطبان این حقیقت را تجربه خواهند کرد، بسیاری از افراد با شناخت شخصیّت رفتار و اخلاق پیامبر(ص) مسلمان می‎شوند و اگر هم نشوند سر تعظیم و احترام فرود خواهند آورد در صدر اسلام هم بیش از اینکه مردم با سلاح پیامبر(ص) یا با مباحث نظری پیچیده‌ی پیامبر(ص) جذب شوند با جذبه‌ی شخصی پیامبر(ص) گرایش پیدا می‎کردند.

 

پیامبر حتی با سکوتش هم جذب می‎کرد چون نیروی جاذبه‌ی او ریشه در درون الهی او، مأموریت الهی او داشت.

 

حضور در فضای شناخت و معرفت پیامبر، ما را در این جذبه قرار می‎دهد، در واقع هنگامی که کسی با دل و جان در فضای شناخت پیامبر قرار می‎گیرد (مثل جلسات مذهبی یا مطالعه و.) او خود از این جاذبه بهره‎مند شده است، فقط اطلاعات او افزوده نمی‎شود بلکه در درون او تأثیر ایجاد می‎شود، کشش و گرایش پدید می‎آید، شوق و علاقه پیدا می‎شود و این چنین پیامبر خاتم، پیامبری خود را برای نسل‎های بعد از خود هم انجام می‎دهد.

 

لِاُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ.[٣]

برای این که شما را و هر که را این پیام به او برسد انذار می‎کنم.

 

هر چقدر فضای شناخت پیامبر به گونه‎ای باشد که ما را بیشتر به محضر ایشان ببرد، تأثیر بیشتر می‎شود زیرا نفس حضور در محضر پیامبر ارزشمند و تحوّل آفرین است قرآن یکی از راه‎های پذیرش قطعی توبه را، حضور در محضر پیامبر و استغفار در محضر ایشان و استغفار ایشان ذکر می‎کند و نیز حضور ایشان را مانع عذاب می‎داند.

 

وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُم وَ اَنْتَ فِیهِمْ.[٤]

خداوند ایشان را عذاب نمی‎کند تا زمانی که تو در میان آنها هستی.

 

بنابراین باید با پیامبر(ص) رابطه برقرار کرد، رابطه‎ای نزدیک و صمیمی با معرفت و محبّت فقط اطلاعات عمومی کافی نیست، باید غرق در دریای پیامبر(ص) شد به این فرمایش امام باقر(ع) توجّه کنید:

 

فَاِنّ رسُول الله بابُ الله الذّی لایؤتی الاّ مِنْه وَ سَبیله الّذی مَنْ سَلَکه وصل اِلیَ الله عزّ و جَل وَ کانَ اَمیرالمؤمِنینْ مِن بَعدِهِ کَذلک. [٥]

به درستی که رسول خدا باب خداست که کسی به او نمی‎رسد مگر از این در و راه خداست که اگر کسی آن را بپیماید به خدای عز و جل می‎رسد و همچنین است پس از او امیرالمؤمنین اینگونه می‎باشد.

 

این عبارت امام باقر جمله سنگینی است یعنی پیامبر را، باید سلوک کرد باید پیمود، پیامبر نه تنها راهنما به سوی خداست بلکه خودِ راه هم هست قضیه فقط حرف زدن و تبادل اطلاعات در مورد پیامبر نیست، باید پیامبر را طی کنی وارد و سالک وادی رسول الله بشوی، اگر کسی می‎خواهد با سلوک خود به خدا برسد باید پیامبر را بپیماید و سلوک کند، این مطلب بسیار عمیق‎تر از این است که بگوئیم باید تبعیّت کرد و باید پیروی نمود، به صِرف اینکه بفهمیم راه کدام است سپس بیراهه کدام است، مطلب تمام نمی‎شود.

 

باید سالک راه شویم، از قضا اینجا نیاز جدیدی به اهل بیت پیدا می‎کنیم یعنی اینکه ایشان در وادی پیامبر و پویش پیامبر راهنمای ما باشند، این نوع عرفان، عرفان اصیل است که ما را واصل به خدا می‎کند، اگر کسی بخواهد الی الحق سفر کند، سبیلش پیامبر اکرم(ص) است.

 

بنابراین پیامبر خودش مذهب است و به این ترتیب تقرّب به پیامبر خود بخشی از وظایف سالک می‎شود. اطلاعات، اطاعت، معرفت، محبّت، زیارت و تقرّب می‎آورند، قرآن برای کسانی که دنبال انتخاب راه برای رسیدن به خدا می‎گردند، مودّت قربی را معرفی کرده است.

 

پیامبر در مقام رسول الله بودنش، سبیل الله هم هست. همه‌ی مردم نیازی بیش از این که قابل وصف باشد حس می‎کنند و پیش از آن که حس شود وجود دارد. شعرا، اُدَبا، هنرمندان، عابدان، مجاهدان، سرگشتگان، ره یافتگان، توانگران، ناتوانان همه و همه من و تو هر که باشی همه در این نیاز مشترکیم.

 

پیامبر(ص) باید در قلب ما جای داشته باشد، پیامبر فقط طریق انتقال پیام نیست قرب به او خود، موضوع نیز هست که در نهایت آن هم شب زنده‎داری می‎کرد اما دعایش اجابت نمی‎شد، به نزد حضرت عیسی آمد و مسأله را مطرح کرد، حضرت عیسی تطهیر کردند و برای دریافت پاسخ نماز خواندند، خدا به ایشان وحی کرد.

 

ای عیسی بنده‌ی من از دری که باید به نزدم بیاید نیامد، او مرا می‎خواند در حالی که در قلبش نسبت به تو شک است او با همین ارتباط و دعای حضرت عیسی مشکلش حلّ و دعایش اجابت شد.[٦]

 

در دین داری ما پیامبر فقط طریقیّت ندارد، فقط یک رسانه نبودند البته رسانه بسیار رسانائی هم بودند بدون اینکه از خود کلامی را کم یا زیاد کنند، ما با اعتماد و اطمینان صد درصد به ایشان ایمان داریم.

 

مَا یَنْطِقُ عَنِ الهَوَی اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحَی

 

از هوای نفس سخن نمی‎گوید، سخنش وحی است ولی رسول اکرم(ص) در تدیّن ما موضوعیّت دارد، لذا نوع ارتباط و تعلّق ما به پیامبر تشکیل‎دهنده شخصیّت ما و تعیین‎کننده کیفیت تدیّن ما می‎شود، ارتباط ما با ایشان دینداری ما را کیفیت می‎دهد خود پیامبر اکرم(ص) می‎فرماید:

 

لایُوْمِنُ اَحَدٌ حَتّی اَکُونَ اَحَبُّ اِلیهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ عِتْرَتی اَحَبُّ اِلیهِ منْ عِتْرَته.[٧]

 

کسی مؤمن نیست مگر اینکه من نزد او از خودش محبوب‎تر باشم و عترت من نزد او از عترت خودش محبوب‎تر باشد.

 

اگر خداوند توفیق دهد و ما شناخت و معرفتمان را به پیامبر بیشتر کنیم و اصلاً به پیامبر نزدیکتر شویم، خواهیم دید که واقعاً چقدر این شخص دوست داشتنی است و پس از این مقدّمات دوست نداشتن ایشان نه تنها نشان ضعف ایمان است بلکه نشان ضعف انسانیت است و نیز افسوس می‎خوریم که چقدر از عمرمان را به بطالت گذرانده با این وجود دوست داشتنی بیگانه‎ای داشته‎ایم. شخصی بادیه‎نشین که معمولاً در جمع اصحاب نبود، خدمت پیامبر رسید و سؤال کرد؛ یا رسول الله مَتَی قیامَ ‎السَّاعَۀِ قیامت کی و چه زمانی بر پا می‎شود؟ وقت نماز بود، پیامبر نماز را به جا آوردند و پس از نماز سراغ سؤال‎کننده را گرفت، او خدمت رسول خدا آمد و پیامبر در جواب سؤال او فرمود: فَما اَعْدَدْتَ لَها برای قیامت چه اعمالی آماده کردی؟ پاسخ داد: به خدا سوگند چیز قابلی آماده نکردم نه نماز زیاد نه روزه زیاد مگر اینکه محبّت خدا و رسول را در دل دارم. حضرت در پاسخ او فرمود: اَلْمَرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ.

 

هر کس با محبوب خود محشور می شود. اَنَسِ بن مالک می‎گوید: هیچ زمانی مسلمین را به این اندازه خوشحال ندیدم.[٨]

 

البته اگر از ما سؤال می‎فرمودند: چه آماده کرده‎ای؟ غیر از این که می‎گفتم به شما و خانواده شما محبت دارم می‎گفتم: یا رسول الله همین چند رکعت نماز که پشت سر شما خوانده‎ام. توجّه کنید این موضوع مهمی است خیلی مهم، بالاخره روزی همه ما می‎میریم، روزی محشور می‎شویم، بد نیست قبلاً فکر کنیم که در روز قیامت احتمالاً با چه کسی محشور می‎شویم. با این حساب به نظر شما آیا لازم نیست که مراجعه به قلبمان کنیم ببینیم این دل برای که می‎تپد و چه کسی را دوست داریم، ما اگر بخواهیم به خدا تقرّب پیدا کنیم، محبت پیامبر، تو را به خدا نزدیک خواهد کرد. رسول اکرم(ص) فرمود: مَن اَحَبَّنی اَحَبّ الله هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست دارد.

 

امام حسن(ع) می‎فرماید: از شخصی به نام هند بن ابی هاله خواستم که توصیف کند برایم پیامبر اعظم اسلام را لَعَلّی اَتَعَلَّقُ بِهِ تا به او تعلّق و علاقه پیدا کنم.

 

ما حتّی با یک مطالعه معمولی در تاریخ و رفتار پیامبر، حسّمان تغییر می‎کند و گاهی آن‎قدر این حسّ قوی می‎شود که گویا در کوچه‎های مدینه عطر پیامبر را استشمام می‎کنیم. پیروی و اطاعت از رسول خدا یک وظیفه و یک موفقیّت است. حضرت امیر می‎فرماید:

 

اَحبّ العِبادِ اِلَی الله المُتَأسّی بِنَبیِّه وَالْمُقْتَصُّ لِاَثَرِهِ.[٩]

 

محبوب‎ترین مردم و بندگان در نزد خداوند کسی است که پیروی از پیامبر نموده و ردّ پای او را بگیرد.

 

در وم اهمیّت و ارزش تأسّی و اقتدا به پیامبر اکرم، همین بس که قرآن می‎فرماید: لَقَد کانَ لَکُمْ فِی رسول الله اُسْوَۀٌ حسنۀ.[١٠]

 

به درستی که در زندگی و رفتار پیامبر خدا برای شما الگوی بسیار نیکوئی است.

 

اگر ما واقعاً پیامبر را الگوی دینی خود قرار دهیم، بسیار از کج‎فهمی‎ها و کم‎فهمی‎ها، افراط‎ها، تفریط‎ها و اختلافات در برداشت‎ها و رفتارهای مذهبی از بین می‎رود، چرا که ایشان معلّم نظری و عملی قرآن و اسلام بوده‎اند.

 

امّا شرط تأسّی و اقتدای به پیامبر اکرم چیست؟

 

اگر از رفتار، گفتار و عکس‎العمل‎های پیامبر حتّی در حدّ اطلاعات تاریخی به درستی مطلّع نباشیم، آیا می‎توانیم اقتدای درستی کنیم با تأسّی و پیرویمان هم دستخوش بازیچه بازی‎گردانان بیرونی و بازیگر درونی (نفس) می‎شود آیا برای دریافت بهتر از شیوه‎های تبلیغی، مدیریتی، تربیتی و سایر روش‎های پیامبر راهی جز مطالعه تاریخ آن زمان و اقوال و اعمال ایشان و سایر معصومین داریم. به راستی روش‎های جذب پیامبر چگونه بوده است و آیا برای همه اقشار یکسان بوده. پاسخ بسیاری از این سؤال‎های مشابه را باید با مطالعه سیره پیامبر بیابیم.

 

خلاصه باید قدر پیامبر اکرم(ص) را بدانیم و از خدا ممنون باشیم که ما را امّت این پیغمبر قرار داده است و ما را امّت انبیاء گذشته قرار نداد.

 

الحَمدُلله الَّذِی جَعَلَنا مِنْ اُمَّۀِ مُحَمَّدٍ وَ لَمْ یَجْعَلْنی مِنْ سائر الاُمَم.

البته همه پیامبران سفرای الهی هستند و معصوم می‎باشند و وحی بر آنها نازل می‎شود ولی،

 

میان ماه من تا ماه گردون

 

تفاوت از زمین تا آسمان است

 

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری، گفت تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی.

 

در پایان این بحث اشاره‎ای کوتاه می‎کنیم به چند حدیث در عظمت رسول الله صلّی الله علیه و آله.

 

١ـ خداوند نور عقل را آفرید و به ١٠٠ قسمت تقسیم کرد، ٩٩ قسمت آن را به رسول اکرم بخشید و یک قسمت آن را به تمام عقلاء تقسیم کرد از این جهت به پیامبر اکرم می‎گویند: عقل کلّ، حالا شما حساب کنید خداوند عقل کل را برای هدایت ما فرستاده ما کجا قابلیّت ارسال چنین رسولی را داشتیم، ما در مقابل پیغمبر اکرم خاک هستیم و او ثریّا، خاک کجا، ثریّا کجا.

 

٢ـ روزی رسول اکرم فرمودند: علی جان خدا را فقط ٢ نفر شناخته است. من و تو. و تو را فقط ٢ نفر شناخته من و خدا. و مرا هم فقط ٢ نفر شناخته تو و خدا. این چه عظمتی است که عارف به رسول الله فقط خداست و علی ابن ابیطالب. الله اکبر ما چه می‎دانیم.

 

٣ـ از علی(ع) پرسیدند نظر شما راجع به رسول اکرم(ص) چیست؟ فرمود: اَنَا عَبْدٌ مِنْ عبیدِ مُحمَّدٍ من یک بنده‎ای هستم از بنده‎های حضرت محمّد. با توجه به اینکه علی(ع) نفس پیامبر(ص) است یعنی خداوند هر چه را که به رسول اکرم(ص) داده است عین آن فضیلت را به علی(ع) داده است.

 

جایی که عقاب پر بریزد

 

از پشه‌ی لاغری چه خیزد

 

 

٤ـ خداوند در شب معراج به رسول اکرم(ص) وحی کرد.

 

لَوْلاک لَما خَلَقْتُ اْلاَفْلاک ای حبیب ما ای رسول ما اگر تو نبودی من افلاک را خلق نمی‎کردم. این را بدان که فُلک و فَلَک و مُلک و مَلَک همه به طفیل وجود تو آفریده شده‎اند.

 

والسّلام

 

پی‌نوشت‌ها:

 

[١] بحار ج ٤ ص ٢٤

 

[٢] نهج‎البلاغه خطبه ١٩٢

 

[٣] سوره انعام ١١

 

[٤] سوره نساء آیه ٦٤

 

[٥] بحار ج ١٦ ص ٣٩٥

 

[٦] (بحار ج ١٧، ص ١٩١)

 

[٧] (بحار ج٢٧ ص٨٦)

 

[٨] بحار ج ١٧ ص ١٣

 

[٩] نهج البلاغه خطبه ٢

 

[١٠] سوره ممتحنه آیه ٦

 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

 

عباس ابوالحسنی

برچسب ها: نهج البلاغه امام علی شرح نامه ٣١ نهج البلاغه حضرت محمد


 

سيماى پيامبر اكرم(ص) در آيينه نهج‏ البلاغه

 

سيد جواد حسينى

شرف و جلال پيمبران بُوَد از جلال محمدى

سبب وجود جهانيان همه از كمال محمدى

نرسد خرد بكمال او، نه بشر بكنه جلال او

شعف و صفاى بهشتيان همه از جلال محمدى

بلغ العلى بكماله كشف الدجى بجماله

حسنت جميع خصاله صلّوا عليه و آله

محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در هفدهم ربيع سال عام الفيل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى كه پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.

اين حادثه، بزرگترين حادثه تاريخ بشرى بحساب مى آيد، دليل آن حوادثى است كه بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.

با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بت هاى عالم سرنگون شده، و طاق كسرى به لرزه افتاده و چهارده كنگره آن ريزش نمود، درياچه ساوه كه سالها مورد پرستش قرار مى گرفت به زمين فرو رفته و خشكيد، ووادى سماوه» كه سالها حالت خشك سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گراييد، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش كاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابيد(و به رمز فراگيرى دين آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(1)

اين همه نشان از عظمت شخصيتى دارد كه در چنين روزى به دنيا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بيش از پيش با شخصيّت او آشنا شده و خصلت هاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پيش رو داريد نگاهى است به شخصيّت والاى نبوى در كلام بلند علوى در نهج البلاغه.

ضرورت شناخت آن حضرت

هر جامعه نياز به الگو دارد كه شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن كريم برترين الگوى جامعه اسلامى را پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى داند آنجا كه مى فرمايد: ولكم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ.(2)؛مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى كنند.»

لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نيازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصيتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گيرد و به جامعه عرضه شود، و على (عليه السلام) نيز بر اين امر تأكيد دارد آنجا كه مى فرمايد: وَ لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه عليه و آله و سلم) كافٍ لَكَ فى الاُسوَةِ، وَ دَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا و عَيبها وَ كَثرَةِ مَخازيها وَ مَساويها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَيرِهِ اَكنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها.»(3) براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را اطاعت نمايى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عيب هاى دنيا و رسوايى ها و زشتى هاى آن باشد، چه اينكه دنيا از هر سو بر پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) باز داشته و براى غير او گسترانده شد، از دنيا شير نخورد، و از زيورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همين خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و وم اقتدا به او مى فرمايد: فَتأسَّ بِنَبِيّك الاَطيبِ الاَطهر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فَاِنّ فِيه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِيّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(4)؛ پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگويى است براى الگو طلبان و مايه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوب ترين بنده نزد خدا كسى است كه از پيامبرش پيروى كند و گام بر جايگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نيز اصالت و جامعيّت اوصاف آن حضرت است، در اين باره اميرمؤمنان (عليه السلام) مى فرمايد: .تا اينكه كرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) رسيد، نهاد اصلى وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد، نهال وجود او را در اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها (و خانواده ها) كاشت و آبيارى نمود. او را از همان درختى كه ديگر پيامبران و منتخبان خود را از آن آفريد بوجود آورد. در حرم امن الهى روييد، و در آغوش خانواده كريمى بزرگ شد، شاخه هاى بلند آن سر به آسمان كشيده كه دست كسى به ميوه آن نمى رسيد.پس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيشواى پرهيزكاران و وسيله بينايى هدايت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستاره اى فروزان، و شعله اى با برق هاى خيره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحيح و پايدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حكم او عادلانه است.»(5) و فرمود: هر كس از آن (پيامبر) پيشى گيرد از دين خارج شده و آن كس كه از آن عقب ماند هلاك گردد و هركس همراهش باشد رستگار شود.»(6)

شناخت آن حضرت و الگوپذيرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنيوى و آخرتى دارد، بلكه پاداش بى كران الهى را نيز در پى دارد، چنانكه امير سخن (عليه السلام) مى فرمايد: فَاِنَّه مَن ماتَ مِنكُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَيته ماتَ شَهيداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ.؛(7) پس براستى كسى كه در بستر خويش با شناخت خدا و پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) و اهل بيت آن حضرت بميرد، شهيد از دنيا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيكويى را كه قصد انجامش را داشته خواهد برد.»

با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذيرى از آن، به گوشه هايى از اوصاف و ويژگيهاى آن حضرت از ديدگاه نهج البلاغه اشاره مى شود.

1- زهد و پارسائى حضرت:

زهد» و رغبت» (اگر بدون متعلق ذكر شوند) نقطه مقابل يكديگرند، زهد يعنى اعراض و بى ميلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش و ميل.

بى ميلى دوگونه است: طبيعى و روحى: بى ميلى طبيعى آن است كه طبع انسان نسبت به چيزى تمايلى نداشته باشد. همچون طبع بيمار كه ميلى به غذا و ندارد. بديهى است كه اينگونه بى ميلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.

بى ميلى روحى يا عقلى يا قلبى آن است كه اشيائى كه مورد تمايل و رغبت طبع است از نظر انديشه و آرزوى انسان كه در جستجوى سعادت و كمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهايت آرزو و كمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهيات نفسانى و دنيوى، خواه آن امور از مشتهيات نفسانى اخروى باشد و يا اساساً از نوع تمايلات نفسانى نباشد بلكه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبيل عزت، شرافت، كرامت، آزادى و يا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند ياد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پيشگاه ذات اقدس الهى.

پس زاهد واقعى كسى است كه توجّهش از ماديّات دنيا به عنوان كمال مطلوب و برترين خواسته عبور كرده متوجّه مشتهيات اخروى و يا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8)

زهد و پارسائى پيامبر اكرم از چنين زهدى بوده است، چنانكه على (عليه السلام) مى فرمايد: اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنيا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختياراً وَ بَسطَها لِغَيره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِكرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ لِكيلا يَتَّخِذَ مِنها رياشاً او يَرجوا فيها مَقاماً.؛ نبى اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) دنيا را كوچك و در چشم ديگران آن را ناچيز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مى شمرد و در نزد ديگران (نيز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مى دانست كه خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنيا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچيز بودنش به ديگران بخشيد. پس (پيامبر اكرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنيا پشت كرد، و ياد آن را در دلش ميراند.

(زهد او اين گونه بود كه) دوست مى داشت زينت هاى دنيا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهيّه نسازد، يا اقامت و ماندن در دنيا را آرزو نكند، و براى تبليغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصيحت كرد، و با بشارت ها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدايتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه كنند و گوشه هايى از آن را در زندگى خويش نيز بوجود آورند.

در بخش ديگر اميرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنين مى گويد: پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنيا با گوشه چشم نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالى تر بود، دنيا را به او نشان دادند ولى او نپذيرفت، و چون دانست خدا چيزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن داشت، و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چيزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچيز مى دانست (اين يعنى بى ميلى به دنيا بخاطر قرب الهى و محبّت به او).

و همانا پيامبر (كه درود خدا بر او باد) بر روى زمين مى نشست و غذا مى خورد، و چون بردگان ساده مى نشست و با دست خود كفش خود را وصله مى زد و جامه خود را با دست خود مى دوخت. پرده اى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مى افتد به ياد دنيا و زينت هاى آن مى افتم. پيامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنيا روى گرداند، و يادش را از جان خويش ريشه كن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنيا از ديدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و اميد ماندن در دنيا نداشته باشد، پس(او حقيقتاً) ياد دنيا را از جان خويش بيرون كرده و دل از دنيا بركند و چشم از دنيا پوشاند.»(10)

هر كس مى خواهد زاهد واقعى باشد و پيرو حقيقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او بايد دقت كند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان كه زاهدترين شاگرد مكتب او امير بيان فرمود: و لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِىِ الدُنيا وَ عُيُوبِها اِذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِيَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظيِم زُلفَتِهِ فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَكرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلك ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد كَذَبَ وَ اللّهِ العَظيم بالافك العَظيم وَ اِن قالَ اكرَمَه فَليَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَيرَهُ.؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) براى تو نشانه هايى است كه تو را به زشتى ها و عيب هاى دنيا راهنمايى كند، زيرا پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) با نزديكان خود گرسنه به سر مى برد(نه چون نزديكان برخى افراد كه از سيرى زياد نمى دانند چه كار كنند) و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت زينتهاى دنيا از ديده او دور ماند. پس تفكر كننده اى بايد با عقل خويش به درستى انديشه كند كه: آيا خدا محمّد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را به داشتن اين صفتها اكرام نمود يا خوارش كرد؟ اگر بگويد: خوار كرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگويد: او را اكرام كرده، پس بداند، خدا خوار شمرد كسى را كه دنيا را براى او گستراند چرا كه از نزديك ترين مردم به خودش (يعنى محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت.

پس پيروى كننده بايد از پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) پيروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاكت ايمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را نشانه قيامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از دنيا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و كاخ و خانه هاى مجلّل نساخت) تا آنروز كه جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى فرسنگ ها بين ما و پيشوا و الگوى ما فاصله است، ما كجا و رفتار پيامبر كجا؟ تنها پيرو راستين او اميرمؤمنان بود كه اولاً به داشتن چنين رهبرى، افتخار مى كند آنجا كه مى گويد: وه! چه بزرگ است منتى كه خدا با بعثت پيامبر بر ما نهاده، و چنين نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پيشتازى كه بايد او را پيروى كنيم و پيشوايى كه بايد راه او را تداوم بخشيم.»(12) و ثانياً در عمل مانند پيامبر زاهد بود چنانكه خود مى فرمايد: به خدا سوگند آنقدر اين پيراهن پشمين را وصله زدم كه از پينه كننده آن شرمسارم. يكى گفت: آيا آن را دور نمى افكنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستايش مى شوند (يعنى آينده از آن استقامت كنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(13).»

2- ويژگيهاى اخلاقى آن حضرت

قرآن كريم از ميان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نيكويش تحسين مى كند آنجا كه مى فرمايد: وَ اِنّكَ لَعَلى خَلقٍ عَظيم(14)؛و يقيناً تو داراى اخلاق عظيم و برجسته اى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر اين باور بود كه فلسفه بعثت براى تكميل مكارم اخلاق بود و لذا مى فرمود: اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَكارِم الاَخلاق(15)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده ام.»

اين ها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همين طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونه هايى از اخلاقيات آن حضرت اشاره مى شود:

الف: نرم خويى و مهربانى: از ديدگاه قرآن شاخص ترين ويژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زيبا و برخورد شفقت آميز آن حضرت با ديگران بود. آن پيامبر رحمة للعالمين با داشتن اين خصلت ستودنى دلهاى بسيارى را به خود شيفته ساخته و به راه راست هدايت نمود در حالى كه هيچ قدرتى توان انجام چنين كار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در اين زمينه مى فرمايد: فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنتَ فظّاً غَليظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِك(16)؛ پس به بركت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.»

و على (عليه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخويى و مهربانى او چنين مى گويد: كانَ اَجوَد النّاسِ كَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَينهُم عَريكَةً وَ اكرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَديهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پيامبر اكرم) سخاوتمندترين مردم، و شجاعترين آنها، و راستگوترين آنها، و وفادارترين انسان نسبت به وعده، و نرمترين (انسان) از نظر خوى و كريمترين مردم در برخورد و معاشرت بود، و هركس در ابتدا او را مى ديد از او دورى مى كرد (ولى) هركس با او همراه مى شد و او را مى شناخت(به او علاقمند مى شد) و سخت به او محبّت مى ورزيد، بگونه اى كه مثل او قبل از آن و بعد از آن نديده بود.»

و از عائشه نقل شده است كه درباره اخلاق آن حضرت گفت: كانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترين مردم بود در خلق و خوى.»() و على (عليه السلام) در نهج البلاغه فرمود: وَ اَطهَر المُتَطَهِّرينَ شيمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرينَ ديمَةً(19)؛اخلاقش از همه پاكان پاك تر و باران كرمش از هر چيزى بادوامتر بود.»

ب: دلسوزى و خيرخواهى: از ديگر خصوصيات آن حضرت دلسوزى و خيرخواهى و علاقه به انجام وظيفه بود، اين ويژگى در رهبران الهى و پيشوايان جامعه از اهمّيت ويژه اى برخوردار است، قرآن مجيد پيامبر گرامى اسلام را با اين خصلت پسنديده معرّفى مى كند آنجا كه مى فرمايد: لَقَد جاءَكم رَسولٌ مِن اَنفسكم عَزيزٌ عَلَيه ما عَنتّم حَريصٌ عَليكُم بِالمُؤمِنين رَئُوفٌ رَحيمٌ(20)؛ همانا فرستاده اى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت و راهنمايى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود كه گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاكت قرار مى گرفت، قرآن در اين رابطه مى فرمايد: فلَعلّك باخِغٌ نَفسَك عَلى آثارِهم اِن لَم يُؤمِنوا بهذا الحديث اَسَفاً؛ گويى مى خواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به اين گفتار ايمان نياورند، خود را هلاك كنى.»

امّا على (عليه السلام) در نهج البلاغه جملات زيبايى درباره دلسوزى و خيرخواهى آن حضرت دارد كه به نمونه هايى اشاره مى شود:

1- نهايت تلاش و خيرخواهى: خدا پيامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود كه مردم در حيرت و سرگردانى بودند، در فتنه ها به سر مى بردند، هوى و هوس بر آنها چيره شده، و خود بزرگ بينى و تكبّر به لغزش هاى فراوانشان كشانده بود، و نادانيهاى جاهليّت پست و خوارشان كرد و در امور زندگى حيران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگيرشان بود. فبالَغ (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فى النّصيِحة وَ مَضى عَلى الطَّريقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِكمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة(21)؛ پس پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در نصيحت و خيرخواهى نهايت تلاش را كرد، و آنان را به راه راست راهنمايى، و از راه حكمت و موعظه نيكو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»

در جاى ديگر فرمود: محمد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بار سنگين رسالت را بر دوش كشيد، و به فرمانت قيام كرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى يك قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذيرش و گرفتن وحى نيرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پيمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه نور حق را آشكار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دل هايى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدايت شدند پرچم هاى حق را بر افراشت و احكام نورانى را بر پا كرد.»(22)

2- طبيب دوّار: طبيب دلسوز آن است كه سراغ بيماران مى رود، پيامبر رحمت چنين بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مى رفت. على(عليه السلام) در اين باره مى فرمايد: طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحكَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ يَضَعُ ذلِكَ حَيث الحاجَة اِلَيه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بكُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَيرَة(23)؛ پيامبر طبيبى است كه براى درمان بيماران سيّار است (و خود نزد بيماران مى رود)، مرهم هاى شفابخش او آماده و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلب هاى كور و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى لال آماده ، و با داروى خود در پى يافتن بيماران فراموش و سرگردان است.»(24)

اين همان طبيب سيّار است كه به دنبال بيمار دلان مكّه مى رفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مى نمودند، و گاه حضرت مجبور مى شد كه مكّه را ترك نموده به كوهها پناه برد، خديجه كبرى و اميرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مى يافتند، زخمهاى پاى او را (كه بر اثر سنگهاى بيماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مى كردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مى گفت: اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا يَعلَمُون(25)؛ خدايا قوم مرا (هدايت كن و آنها را) ببخش چرا كه آنها ناآگاهند.(26)

ج - صبر و بردبارى حضرت: مطالعه تاريخ انبياء بخوبى نشان مى دهد كه آنان در راه انجام رسالت خويش با سخترين رنجها روبرو بوده اند، و در اين ميان حضرت ختمى مرتبت بيش از ساير انبياء در معرض بلاها و آزمايشات قرار گرفت، چنان كه خود فرمود: ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذيت فى اللّه (27)؛ هيچ كسى (و پيامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذيت نديد.» لذا صبر او نيز از همه بيشتر بود اسماعيل بن عياش مى گويد: كانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛ رسول خدا بردبارترين انسان بر وزر و وبال مردم بود.»

د: شجاعت: بسيارى از رهبران بوده اند كه در صحنه هاى جنگ حضور عملى و فيزيكى نداشته اند و هميشه با فرمان و دستور جنگ ها را اداره كرده اند، و امّا پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) اينگونه نبود، بلكه در تمام صحنه ها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خويش را به نمايش مى گذاشت و به ديگران روحيه مى داد، على(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد: كُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقينا بِرَسُول اللّه فَما يَكُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ هميشه اين گونه بود وقتى (كه تنور جنگ داغ مى شد) و سختى شدّت مى گرفت، و دو گروه (مسلمان و كافر) مقابل هم قرار مى گرفتند( ما به حضرت پناه مى برديم) و او را سپر بلاى خويش قرار مى داديم(چرا كه) از او نزديكتر به دشمن كسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).

3- موفقيّت هاى پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) : گذرى كوتاه به تاريخ پيامبران الهى نشان مى دهد، كه پيامبر خاتم موفّق ترين آنها در انجام رسالت الهى و هدايت انسان ها بوده است او در مدّت كمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلاف ها را به وحدت تبديل نمود و مى رفت كه مكتبش جهانى شود.

الف: عزّت جهانى يافتن مسلمانان: امير مؤمنان در اين زمينه مى فرمايد: مردم! از سر نعمت بعثت پيامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسيده ايد كه حتّى كنيزان شما را گرامى مى دارند و به همسايگان شما محبّت مى كنند، كسانى براى شما احترام قائلند كه شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقّى نداريد، كسانى از شما مى ترسند كه نه ترس از حكومت شما دارند و نه شما بر آنها حكومتى داريد.(30)»

ب: اختلاف ها تبديل به وحدت، و كينه ها تبديل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96 چنين فرمود: قرارگاه پيامبر بهترين قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شريف ترين پايگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد كرد قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِيَت اِلَيه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ كَلامهُ بَيانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دل هاى نيكوكاران شيفته او گشته، توجّه ديده ها به سوى اوست. خدا به بركت وجود او كينه ها را دفن كرد و آتش دشمنى را خاموش كرد. با (وجود مبارك) او ميان دلها الفت و مهربانى ايجاد كرد و نزديكانى را از هم دور ساخت، انسان هاى خوار و ذليل و محروم در پرتو (ايمان به) او عزّت يافتند، و عزيزانى خودسر(بر اثر كفر او) ذليل شدند، گفتار او روشنگر واقعيّت ها و سكوت او زبانى گويا بود.(31)»

در خطبه 231 فرمود: پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد و پيام هاى پروردگارش را رساند. او شكاف هاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پيوند داد و پس از آن كه آتش دشمنى ها و كينه هاى بر افروخته در دل ها راه يافته بود، ميان خويشاوندان يگانگى برقرار كرد.(32)»

ج: فراوانى نعمت ها، و ايجاد شادابى ها و نشاطها:

حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگام بعثت پيامبر اسلام(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) بر آنان فرو ريخت بنگر كه چگونه اطاعت آنان را با دين خود پيوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت هاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند و به چويبارهاى آسايش و رفاه برايشان روان ساخت! و تمام بركات آيين آنها را در برگرفت.

در ميان نعمت ها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى آنان در سايه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پايدار آرام گرفتند، و به حكومتى پايدار رسيدند، آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و سلاطين روى زمين گرديدند و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانين الهى را بر كسانى اجرا مى كردند كه مجريان احكام بودند. و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نيروى آنان را نداشت و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.(33)»

د: نمونه هايى از تربيت يافتگان مكتب او: از بزرگترين موفقيّت يك رهبر آن است كه بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربيت كند و به اصطلاح امروز كادرسازى درستى داشته باشد. پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در دوران سيزده سال در مكّه و ده در سال مدينه افراد بسيارى را تربيت نمود از جمله تربيت شدگان اميرمؤمنان على (عليه السلام) است، در اين باره خود او مى گويد: پيامبر مرا در اتاق خويش مى نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى گرفت، و در بستر مخصوص خود مى خوابانيد. و بوى پاكيزه خود را به من مى بوياند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم مى گذاشت. و من همواره با پيامبر بودم چونان فرزند كه همواره است پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازه اى از اخلاق نيكو را برايم آشكار مى فرمود، و به من فرمان مى داد كه به او اقتدا نمايم.(34)»

درباره اصحاب پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) فرمود: لَقَد رَأَيتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِياماً يُراوِحُونَ بَين جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ يَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ مَعادِهِم كَاَنَّ بَين اَعيُنهم ركب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَكِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعيُنُهم حَتى تَبُلَّ جُيُوبُهم.؛ براستى من اصحاب پيامبر را امّا هيچكدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمى نگرم. شب را تا صبح در حال سجده و قيام به عبادت سپرى مى كردند، و پيشانى و گونه هاى صورت را در پيشگاه خدا بر خاك مى ساييدند، با ياد معاد چنان ناآرام بودند گويا بر روى آتش ايستاده اند، بر پيشانى آنها از سجده هاى طولانى پينه بسته بود (همچون پينه هاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مى شد چنان مى گريستند كه گريبان آنان تر مى شد. و چون درخت در روز تندباد مى لرزيدند، از كيفرى كه از آن بيم داشتند يا براى پاداشى كه به آن اميدوار بودند.(35)»

4- دعاى على(عليه السلام) در حق پيامبر: حسن ختام سخن را دعاهايى قرار مى دهيم كه على(عليه السلام) در حق پيامبر اكرم(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) نموده است.

شايان توجّه است كه دعاى معصوم در حق معصوم از منزلت و ويژگيهايى برخوردار است كه درك آن نياز به دقت و ژرف انديشى دارد.

در خطبه هفتاد و دوّم مى خوانيم: اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى ظِلِّك وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخير مِن فَضلِك اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ البانِين بِناءَهُ وَ اكرِم لديكَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه.؛ پروردگارا! براى پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در سايه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان خداوندا! كاخ آيين او را از هر بنايى برتر و مقام او را در پيشگاه خود گرامى تر، و نورش را كامل گردان و پاداش رسالت او را پذيرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زيرا كه داراى منطق عادلانه و راه جدا كننده حق از باطل بود.

بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در نعمت هاى جاويدان، و زندگى خوش، و آرزوهاى برآورده و خواسته هاى به انجام رسيده، در كمال آرامش و در نهايت اطمينان (همراه با مواهب) و هداياى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه ديگر چنين در حق ختمى مرتبت دعا فرمود: خداوندا! پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم) امين و مورد اطمينان و گواه روز قيامت است، نعمتى است كه برانگيخته و رحمتى است كه به حق فرستاده اى.

خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و كرم خود فراوان به او ببخش خدايا! بناى دين او را از آنچه ديگران برآورده اند عالى تر قرار ده، او را بر سرخان كرمت گرامى تر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا و وسيله تقرّب خويش را به او عنايت فرما، و بلندى مقام و فضيلت او را بى مانند گردان و ما را از ياران او محشور فرما چنانكه نه زيانكار باشيم و نه پشيمان، نه دور از حق باشيم و نه شكننده پيمان، نه گمراه باشيم و نه گمراه كننده بندگان، نه فريب هواى نفس خوريم و نه وسوسه شيطان.(37)»

پى نوشتها:

1. ر.ك اعلام الهداية، المجمع العالمى لاهل البيت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27 و شيخ عباس قمى، منتهى الآمال، كتابفروشى علميه اسلاميه، ج 1، ص 11.

2. سوره احزاب، آيه 21.

3. نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسايان، خطبه 160، ص 298.

4. همان، ص 300.

5. همان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3.

6. همان، خطبه 100، ص 6.

7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره .

8. ر.ك مرتضى مطهرى، سيرى در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخيص و تغيير.

9. نهج البلاغه (همان)، خطبه 109، ص 208، شماره 35 - 37.

10. همان، خطبه 160، ص 300، شماره 24 - 31.

11. همان، خطبه 160، ص 302.

12. همان، شماره 35 - 36.

13. همان، ص 302، شماره 37.

14. سوره قلم، آيه 4.

15. مكارم الاخلاق، ص 8، فتح البارى، ج 6، ص 419.

16. سوره آل عمران، آيه 159.

17. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حديث 20.

. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 365.

19. نهج البلاغه، خطبه 105، ص 192.

20. سوره توبه، آيه 61.

21. سوره كهف، آيه 6.

22. نهج البلاغه، خطبه 95 (همان)، ص 178.

23. نهج البلاغه (همان)، خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5.

24. همان خطبه 108، ص 200.

25. منتخب ميزان الحكمه، ص 499 و الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 419، حديث 21.

26. كنزالعمال، حديث 58 و كشف الغمّه، ج 2، ص 537.

27. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 378.

28. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 53، حديث 26 و منتخب ميزان الحكمه، ص 497.

29. نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10.

30. همان، خطبه 96، ص 178، شماره 2.

31. همان، خطبه 192، ص 396، شماره 98 - 102.

32. همان، خطبه 231، ص 468.

33. همان، خطبه 192، ص 398، ش 115 - 121.

34. همان، خطبه 97، ص 2.

35. همان، خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9.

36. همان، خطبه 106، ص 196، شماره 6 - 9.

منبع: ماهنامه پاسدار اسلام ، شماره 269


حضرت زهرا (س)

مادر برای عمر کمت گریه می کنیم
هر شب برای قد خمت گریه می کنیم
هر روزِ ما برای شما فاطمیه است
پس لحظه لحظه پای غمت گریه می کنیم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
از رفتن قدم قدمت گریه می کنیم
هر جا که دود و آتش و مسمار دیده ایم
از غصه های دم به دمت گریه می کنیم
ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم
پس تا ظهور منتقمت گریه می کنیم
چادر نماز فاطمه حصن حصین ماست
ما زیر سایه ی علمت گریه می کنیم
توفیق گریه را تو خودت می دهی به ما
پس پای سفره ی کرمت گریه می کنیم
ایوان طلا و گنبد و گلدسته ات کجاست؟
حالا که گم شده حرمت گریه می کنیم
حسین ایزدی


 

سبک زندگی

  مباحث عملی سبک زندگی اسلامی - ایرانی سبک زندگی مربوط به خانواده و منزل تفریح و سرگرمی عوامل و زمینه های حزن و اندوه

 عوامل و زمینه های حزن و اندوه 

تاریخ انتشار : 1397/1/26 بازدید : 409 منبع : اکبری، محمود؛ غم و شادی در سیره معصومین علیهم السلام، ص: 199

عوامل و زمینه های حزن و اندوه بسیارند که به برخی از آنها اشاره می شود:

 

1- میل و رغبت بی اندازه به مظاهر دنیا

میل و رغبت بی اندازه به مظاهر دنیا، یکی از زمینه های حزن و اندوه است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

 

الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیا تُکثِّرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ اُّهْدُ فِی الدُّنْیا یرِیحُ الْقَلْبَ وَ الْبَدَن[1]

 

رغبت و میل افراطی به دنیا، غم و اندوه را زیاد می کند و زهد و بی رغبتی به دنیا، موجب راحتی قلب و بدن می شود.

 

امام صادق علیه السلام فرمود:

 

مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلَاثِ خِصَالٍ هَمٍّ لَا یغْنِی وَ أَمَلٍ لَا یدْرَک وَ رَجَاءٍ لَا ینَال[2]

 

هر کس دلش به دنیا تعلق داشته باشد به سه خصلت گرفتار می شود: اندوهی که از میان نرود، آرزویی که به آن نرسد و امیدی که به آن دست نیابد.

 

2- تنگدستی

یکی از عوامل حزن و اندوه، تنگدستی و فقر» است.

 

امام علی علیه السلام فرمود:

 

إِنَّ الْفَقْرَ مَذَلَّةٌ لِلنَّفْسِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ جَالِبٌ لِلْهُمُومِ[3]

 

تنگدستی سبب خواری نفس و حیرانی عقل و جلب کننده اندوه هاست.

 

امّا با تدبیر باید کاری کرد تا چنین غم هایی را از خود دور نمود.

 

3- ثروت

برخلاف تصور بسیاری از مردم که ثروت عامل مطلق شادی می دانند در معارف اسلامی، ثروت نیز یکی از کانون های غصّه ساز به حساب آمده است.

 

امام علی علیه السلام فرمود:

 

الْقِنْیةُ أَحْزَان[4]

 

ثروت سبب اندوه هاست.

 

و در جمله دیگر فرمود:

 

الْقِنْیةُ ینْبُوعُ الْأَحْزَان[5]

 

مال، چشمه غم هاست.

 

4- حسادت

حسادت و خودخوری» نیز یکی از عوامل غم و اندوه است. امام امام علی علیه السلام فرمود:

 

الَحَسُودُ کثیرُ الْحَسَراتِ مُتَضاعِفُ السَیئاتِ[6]

 

حسود، غم و اندوه اش فراوان و گناهانش دو برابر است.

 

حسود پیوسته مراقب دوستان خویش است همیشه پیروزی ها و موفقیت های آنان جان او را به لب می آورد و روحش را آزار می دهد و زندگی را در کامش تلخ می سازد.

 

4- تنبلی و کوتاهی در انجام وظیفه

یکی از عوامل حزن، کوتاهی و سهل انگاری در کارها و تصمیمات است. امام علی علیه السلام فرمود:

 

مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِی بِالْهَم[7]

 

کسی که از کار و کوشش، کوتاهی ورزد، گرفتار حزن و اندوه می شود.

 

چرا که پیامد کوتاهی و کم کاری، محرومیت از رسیدن به هدف ها است. امام علی علیه السلام فرمود:

 

اضاعَةُ الْفُرصَةِ غُصَّةٌ[8]

 

از دست دادن فرصت، اندوهی است گلوگیر.

 

5- بدهی و قرض گرفتن

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

 

إِیاکمْ وَ الدَّینَ فَإِنَّهُ هَمٌّ بِاللَّیلِ وَ ذُلٌّ بِالنَّهَار[9]

 

بپرهیزید از قرض گرفتن؛ زیرا قرض گرفتن، غصه شب و ذلّت روز است.

 

6- ارتکاب گناه

امام صادق علیه السلام فرمود:

 

إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا کثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ یجِدْ مَا یکفِّرُهَا بِهِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْحُزْنِ فِی الدُّنْیا لِیکفِّرَهَا[10]

 

به درستی که عبد، زمانی که گناهش زیاد شود وعملی که بتواند گناهانش را بپوشاند نداشته باشد، خداوند او را در دنیا گرفتار حزن می کند تا گناهانش را بپوشاند.

 

در روایت دیگر از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمودند:

 

احدی از شیعیان ما مرتکب گناه نمی شود جز اینکه گرفتار غم و اندوه می گردد و در نتیجه، گناهانش از بین می رود.[11]

 

امام علی علیه السلام فرمود:

 

إِنَّ طَاعَةَ النَّفْسِ وَ مُتَابَعَةَ أَهْوِیتِهَا أُسُّ کلِّ مِحْنَةٍ وَ رَأْسُ کلِّ غَوَایةٍ[12]

 

به راستی اطاعت نفس و پیروی از هواهایش، اساس هر رنج و سرچشمه هر گمراهی است.

 

و در روایت دیگر فرمود:

 

کمْ مِنْ شَهْوَةِ سَاعَةٍ قَدْ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِیلا[13]

 

چه بسا شهوت و هوسی که غم و غصه طولانی را درپی دارد.

 

7- چشم دوختن به امکانات دیگران

بسیارند افراد تنگ نظری که همیشه مراقب این و آن هستند و می گویند اینها چه دارند و آنها چه دارند. و مرتّبا وضع مادی خویش را با دیگران مقایسه می کنند و از کمبودهای مادی خود در این مقایسه، رنج می برند. هر چند آنها این امکانات را به بهای از دست دادن ارزش انسانی و شکست شخصیت خود به دست آورده باشند. این طرز تفکر، نشانه عدم رشد کافی و احساس حقارت درونی و کم همّتی می باشد.

 

کسی که در خود احساس شخصیت می کند به جای اینکه گرفتار چنین مقایسه زشتی شود، نیروی فکری و جسمانی خویش را در راه رشد و ترقی خویش به کار می گیرد و به خود می گوید: من از دیگران چیزی کمتر ندارم و دلیلی ندارد که نتوانم از آنها کمتر پیشرفت کنم، بنابراین، چرا چشم به مال و مقام آنها بدوزم.

 

قرآن کریم می فرماید:

 

لا تَمُدَّنَّ عَینَیک إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیهِمْ.[14]

 

هرگز چشم خود را به نعمت های (مادّی) که به گروه هایی از آنها (کفار) دادیم، میفکن.

 

بسیاری از افراد هستند که تا چشمشان به یک ساختمان آن چنانی می افتد، کناری می ایستند و آه می کشند که چرا من چنین ساختمانی ندارم! باید به او گفت: برو نزد صاحب آن ساختمان بنشین و درددل او را گوش کن، چه بسیار افرادی هستند که در ساختمان های مجلل و در کنار سفره های رنگین هستند، امّا لحظه ای آرامش ندارند و نمی توانند یک لقمه غذا را به راحتی بخورند.

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

 

مَنْ رَمَی بِبَصَرِهِ إِلَی مَا فِی یدَی غَیرِهِ کثُرَ هَمُّهُ وَ لَمْ یشْفَ غَیظُه[15]

 

کسی که چشم به دارایی های دیگران بدوزد، همیشه اندوهگین و غمناک خواهد بود و هرگز آتش خشم از دل او فرو نمی نشیند.

 

و نیز فرمود:

 

مَنْ نَظَرَ إِلَی مَا فِی أَیدِی النَّاسِ طَالَ حُزْنُهُ[16]

 

کسی که به دارائی های دیگران چشم بدوزد، غم او طولانی خواهد شد.

 

 

 

برخیز و مخور غم جهان گذران

 

بنشین و دمی به شادمانی گذران

 

 

 

در طبع جهان اگر وفایی بودی

 

نوبت به تو خود نیامدی از دگران[17]

 

                                                                          

 

8- غم مصایب و حوادث ناگوار

گرچه به صورت طبیعی، انسان برای مصایب و ناملایمات زندگی، غمگین می شود، امّا آنچه مذموم است، بی تابی، جزع و فزع است. و اگر کسی به فواید و برکات این مصایب توجه کند، این مقدار بی تابی نمی کند.

 

مصایب و شکست ها، در عین دردناکی آنها، آموزنده اند و اگر به گذشته نگاه کنیم متوجه می شویم که مصیبت ها و دشواری ها در حقیقت نقاط غفلت زندگی ما بوده اند. مصایب همچون علایم هشدار دهنده ای هستند که انسان را از خواب غفلت بیدار می کنند و او را متوجه رسالت الهی اش می کنند.

 

9- غم از دست دادن مال

یکی از غم های ناپسند، غمِ از دست دادن مال و مقام، منافع و مظاهر دنیاست». امام علی علیه السلام فرمود:

 

الْفَقدُ احْزان[]

 

محرومیت ها زمینه های غصّه ها هستند

 

گر چه به طور طبیعی در چنین شرایطی غم پدید می آید امّا انسان نباید به این محرومیت ها اعتناء کند. امام علی علیه السلام فرمود:

 

مَا فَاتَک مِنْهَا فَلَا تَأْسَ عَلَیهِ حَزَناً[19]

 

برای آنچه از دنیا از دست می دهی، تأسف مخور.

 

10- غمِ روزی

یکی از عوامل و زمینه های غم و اندوه غم روزی» است، در حالی که خداوند متعال، روزی دهنده همه موجودات است و برای هر موجودی به اقتضای وجودش، روزی مناسبی قرار داده است.

 

فکر و اندوه سال آینده را بر فکر و اندوه امروز اضافه مکن، بنابراین، رسیدگی به مشکلات هر روز، برای آن روز کافی است، اگر سال آینده جزو عمرت باشد، خداوند هر روز تازه، روزی تازه می دهد و اگر از عمرت باقی نباشد، غم و اندوه سودی ندارد.

 

امام صادق علیه السلام مدّتی یکی از اهل مجلس خود را ندید، فرمود: فلانی کجاست؟ گفتند: علیل است. حضرت به عیادت او تشریف بردند و نزد وی نشستند، دیدند او در حال مردن است. حضرت به او فرمود:

 

أَحْسِنْ ظَنَّک بِاللّهِ

 

گمان خود را نسبت به خداوند نیکو گردان.

 

مرد گفت: گمانم به خدا نیت، ولی غم من برای دخترانم می باشد!

 

حضرت فرمود: به آن خدایی که امید داری حسناتت را بپذیرد و گناهانت را ببخشد، برای اصلاح دخترانت به او امیدوار باش».[20]

 

11- وابستگی ها

می توان گفت هرگونه وابستگی، زمینه ساز غم و غصه است؛ همچون وابستگی به مال، مقام، فرزند، همسر.

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

 

الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیا تُکثِّرُ الْهَمَّ وَ الْحُزْنَ[21]

 

وابستگی به دنیا موجب حزن و اندوه می شود.

 

امام صادق علیه السلام فرمود:

 

مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیا تَعَلَّقَ مِنْهَا بِثَلَاثِ خِصَالٍ هَمٍّ لَا یفْنَی وَ أَمَلٍ لَا یدْرَک وَ رَجَاءٍ لَا ینَال[22]

 

هر کس به دنیا دل ببندد سه خصلت به او بیاویزد: اندوهی که پایان نپذیرد، آرزویی که به آن دست نیابد، امیدی که به آن نرسد.

 

و یکی از حکمت های بلایا این است که وابستگی ها از بین برود. قرآن کریم می فرماید:

 

لِکیلا تَأْسَوْا عَلی ما فاتَکمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکمْ.[23]

 

بلاها به خاطر این است که برای آنچه از شما فوت شده، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده شده، وابسته و شادمان نباشید.

 

این دو جمله کوتاه، فلسفه مشکلات و گرفتاری ها را بیان می کند که شما وابسته و اسیر زرق و برق این جهان نشوید و آن را جاودانه نپندارید؛ زیرا دنیا امروز از آن تو است و فردا از آن غیر تو و برای کسی نمی ماند و راز اینکه اولیای خداوند حزنی ندارند، همین است که خود را از هر گونه وابستگی و اسارت، آزاد کرده اند. و با این بینش، می توان غم و غصّه های دنیوی را برطرف نمود.

 

یکی از محدّثان به نام قتیبة بن سعید» می گوید: وارد یکی از قبایل عرب شدم، صحرایی دیدم پر از شترانی که همه مرده بودند. در آنجا پیرزنی بود، پرسیدم این شتران از آنِ که بوده است؟ گفت: از آنِ پیرمردی که بالای آن بلندی نشسته و پشم می تابد، به سراغ او آمدم و گفتم: اینها همه از آنِ تو بوده؟ گفت به نام من بوده است! گفتم چه شد که به این روزگار افتاده اند؟ در جواب گفت: آن کس که داده بود از من گرفت. گفتم: ناراحت نیستی؟ گفت: نه! زیرا انسان در دنیا همواره هدف مصایب و محنت ها است. اگر این قضای الهی که اتفاق افتاد، رخ نمی داد، خوشحال نمی شدم؛ زیرا من تنها به رضای او راضیم و هر چه او خواسته است، همان را می پسندم».[24]

 

نقل شده است حاکمی برای سلطان وقت، ظرف بلوری گران قیمت به عنوان هدیه فرستاد، سلطان از آن ظرف خیلی خوشش آمد، به وزیرش گفت، این هدیه را چطور می بینی؟ او گفت: اگر از من می پرسی به کار شما نمی خورد. سلطان از این سخن، بدش آمد و گفت: عجب آدم بدسلیقه ای هستی چنین بلور نایابی را نمی پسندی؟ آن را در جای معینی قرار داد و مأموری برای نگهداری آن معین کرد.

 

وقتی مأمور رفته بود تا آن ظرف را به حضور سلطان بیاورد، دستش لغزید و آن ظرف افتاد و شکست. خبر به سلطان رسید و آن روز، برای سلطان روز عزا شد. در آن هنگام، وزیر وقت شناس گفت: روزی که من گفتم این ظرف به کار سلطان نمی خورد، امروز را می دیدم که این ظرف، روزی شکسته می شود، و دلی که به آن وابسته است نیز می شکند لذا خواستم شما از همان اوّل به آن دل نبندید تا وقتی که ظرف شکست، دل سلطان نشکند. آن وقت سلطان فهمید که عجب وزیر فهمیده، عاقل و دانشمندی دارد. [25]

 

12- خواب های آشفته

یکی از عوامل حزن، خواب های آشفته و پریشان» است. شیطان برای غمگین ساختن مؤمنان از هر وسیله ای استفاده می کند. یکی از آنها صحنه های وحشتناک در عالم خواب و رؤیاست که موجب حزن اندوه او می شود. در این گونه موارد، دستور داده شده که مؤمنان با پناه بردن به ذات پاک خداوند و توکل بر او، این گونه القائات شیطانی را از خود دور کنند.[26]

 

13- نجوا در برابر دیگران

نجوا» سخنان درگوشی در برابر دیگران است و این یک کار شیطانی است برای محزون ساختن مؤمنان. قرآن کریم در این زمینه می فرماید:

 

إِنَّمَا النَّجْوی مِنَ الشَّیطانِ لِیحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا.[27]

 

نجوا تنها از ناحیه شیطان است که می خواهد با آن، مؤمنان را غمگین سازد.

 

جمعی از یهود و منافقان در میان خودشان جدای از مؤمنان، نجوا می کردند و سخنان درگوشی می گفتند و گاه با چشم های خود، اشاره های ناراحت کننده ای به مؤمنان داشتند. مؤمنان هنگامی که این منظره را می دیدند گفتند ما فکر می کردیم خبر ناراحت کننده ای از بستگان و عزیزان ما که به جهاد رفته اند به آنها رسیده و آنها از آن سخن می گویند و این موجب غم آنها می شد. منافقان مرتّب از این شیوه برای غمگین کردن مؤمنان استفاده می کردند تا اینکه آیه فوق نازل شد.[28]

 

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

 

إِذَا کانَ الْقَوْمُ ثَلَاثَةً فَلَا یتَنَاجَی مِنْهُمُ اثْنَانِ دُونَ صَاحِبِهِمَا فَإِنَّ فِی ذَلِک مَا یحْزُنُه[29]

 

هنگامی که سه نفر باشید، دو نفر از شما جدای از شخص سوم، به نجوا نپردازد؛ چرا که این امر، نفر سوم را غمگین می سازد.

 

14- بلندپروازی

از موجبات غم و اندوه بلندپروازی در مخارج زندگی» است که بسیاری از غم های مردم از این ناحیه است، با اینکه حقوق و درآمدشان در سطح پایین است، امّا زندگی خود را می خواهند به صورت اشرافی نشان بدهند و چون نمی توانند آن چنان که می خواهند زندگی کنند، همواره گرفتار غم و حزن می شوند، در حالی که تقدیر در معیشت، لازم است و باید زندگی را با درآمدها تنظیم کرد.

 

 

 

به دخل و خرج خود هر دم نظر کن

 

چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن

 

                                                                          

 

امام صادق علیه السلام فرمود:

 

ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لَا یفْتَقِر[30]

 

تضمین می کنم کسی که در مخارج زندگی، جانب میانه روی را رعایت کند، فقیر نشود.

 

امام علی علیه السلام هنگام شهادتش به امام حسن علیه السلام فرمود:

 

اقْتَصِدْ یا بُنی! فی مَعیشَتِک[31]

 

در زندگی ات، میانه رو باش.

 

عوامل دیگری برای غم منفی وجود دارد که فهرست وار بدان اشاره می شود:

 

- یکنواختی زندگی و عدم تنوع.

 

- روگردانی از یاد خدا.

 

- نداشتن دوست و همراه و احساس تنهایی.

 

- مصایب و بلاها.

 

- آرزوها.

 

- بیکاری.

 

- حرص.

 

- عدم موفقیت.

 

- شکست های زندگی.

 

- مرض و بیماری.

 

- توهین و تحقیر.

 

- عدم قدردانی.

 

- طعنه و زخم زبان.

 

- کم محبتی یا بی توجهی پدر و مادر و سایر افرادی که توقع محبت می رود.

 

- دو دلی و تحیر و پیدا نکردن راه حل مشکلات زندگی.

 

- محدودیت های فردی و اجتماعی.

 

- عذاب وجدان.

 

- باورهای غلط مانند عقیده منفی به داشتن دختر.

 

پی نوشت ها

 

[1] . بحارالانوار، ج 70، ص 91؛ خصال، ح 1، 27.

 

[2] . همان، ص 24.

 

[3] . تصنيف غررالحكم، ص 365.

 

[4] . تصنيف غررالحكم، ص 369.

 

[5] . همان.

 

[6] . ميزان الحكمه، ج 2، ص 425. غرر الحكم ج 1 ص 392 جالب للهموم غررالحكم ج 4 ص 498.

 

[7] . نهج البلاغه، قصار 127.

 

[8] . همان، قصار 1.

 

[9] . من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 2.

 

[10] . بحارالانوار، ج 64، ص 235.

 

[11] . همان، ج 68، ص 199.

 

[12] . تصنيف غررالحكم، ص 237.

 

[13] . بحارالانوار، ج 75، ص 45.

 

[14] . حجر/ 88.

 

[15] . بحارالانوار، ج 70، ص 89؛ جامع السعادات، ج 2، ص 342. تفسير نمونه، ج 11، ص 135.

 

[16] . همان، ج 74، ص 174؛ ميزان الحكمه، ج 2، ص 392.

 

[17] . عمر خيام.

 

[] . غرر الحكم ج 1 ص 28.

 

[19] . نهج البلاغه فيض الاسلام، نامه 22.

 

[20] . منتهى الآمال، ص 715.

 

[21] . بحار الانوار، ج 70، ص 91.

 

[22] . بحارالانوار، ج 70، ص 91.

 

[23] . حديد/ 23.

 

[24] . تفسير نمونه، ج 23، ص 368.

 

[25] . شهيد دستغيب، داستانهاى پراكنده، ج 1، ص 89.

 

[26] . نورالثقلين، ج 5، ص 261، حديث 31 و 32. تفسير نمونه، ج 23، ص 436.

 

[27] . مجادله/ 10.

 

[28] . تفسير نمونه، ج 23، ص 430.

 

[29] . كافى، ج 2، ص 660.

 

[30] . ميزان الحكمه، ج 8، ص 138؛ بحارالانوار، ج 68، ص 346.

 

[31] . همان


 

سبک زندگی

  مباحث عملی سبک زندگی اسلامی - ایرانی سبک زندگی مربوط به خانواده و منزل تفریح و سرگرمی نقش حزن و غم سازنده

 نقش حزن و غم سازنده 

تاریخ انتشار : 1397/2/26 بازدید : 193 منبع : اکبری، محمود؛ غم و شادی در سیره معصومین علیهم السلام، ص: 280

حزن و غم»، انعکاس ناخوشنودی انسان است از وضعیت نامناسب خود، چه در حزن های پسندیده و چه در حزن های ناپسند، امّا حزن های پسندیده فواید و برکاتی را در پی دارد که ذیلًا به برخی از آنها اشاره می شود:

 

1- پاکسازی درونی

حضرت داوود علیه السلام به پروردگار عرض کرد:

 

إِلَهِی أَمَرْتَنِی أَنْ أُطَهِّرَ وَجْهِی وَ بَدَنِی وَ رِجْلِی بِالْمَاءِ فَبِمَا ذَا أُطَهِّرُ لَک قَلْبِی قَالَ بِالْهُمُومِ وَ الْغُمُوم[1]

 

خداوندا! به من امر کردی تا صورت، بدن و پایم را با آب بشویم، پس با چه چیزی قلبم را بشویم؟ خداوند فرمود: به وسیله اندوه و حزن.

 

زیرا حزن، انسان را بر آن می دارد که همواره در حال خویش بیندیشد و از خویشتن راضی نباشد، به همین جهت می توان حزن را عاملی برای پاکسازی خود محسوب نمود. و شاید به همین جهت باشد که از ویژگی های متّقین و مؤمنین داشتن حزن و غم ذکر شده. امام صادق علیه السلام فرمود:

 

مؤمن دائما مبتلا به غم و اندوه می شود تا گناهان او از بین برود.[2]

 

همچنین فرمود:

 

إِنَّ الْمُؤْمِنَ یمْسِی وَ یصْبِحُ حَزِیناً وَ لَا یصْلُحُ لَهُ إِلَّا ذَلِک[3]

 

مؤمن شب و صبح محزون است واصلاح نمی کند (و به کمال نمی رساند) او را مگر حزن.

 

2- بیداری از غفلت ها

حزن، نقش خاصّی در بیداری از غفلت ها در انسان دارد و با اندیشه و فکر می توان به فکر جبران ضعف ها و کمبودها افتاد.

 

پی نوشت ها

 

[1] . بحار الانوار، ج 70، ص 157.

 

[2] . بحارالانوار، ج 76، ص 242.

 

[3] . همان، ج 69، ص 71


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ پسر آبی (Blue Boy)